عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است
عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است

نفرین فرعون

با سلام به تمامی‌ دوستان ، سرزمین فراعنه پر است از خدایان و تندیس‌هایی‌ که توسط مردم بومی مصر باستان پرستیده میشد ، ولی‌ در میان تمامی‌ فراعنه نام یک فرعون میدرخشد ، فرعون اخناتن که فرهنگ تک خدایی را پایه‌گذاری کرد و تمامی‌ تلاش خود را در این کار نهاد تا این فرهنگ را بین مردم رواج دهد . آتون نام خدایی است که از کلمه آتوم گرفته شده که به خدای خورشید اطلاق می‌شده که در قرنهای خیلی‌ دور ، در زمان سلطنت قدیم پرستیده میشده است . دوستان عزیز نظر فراموش نشود...

  

 

 

 

   

 

فرعون" امن حوتپ سوم"

 

نفرین فرعون


تمدن مصر باستان ، براساس سلطنت فرعونهایی که خود را فرزندان خداوند می شمردند و معتقد بودند که از طرف خدایان شفاعت یافته اند و حمایت می شوند ، از جمله بزرگترین و با شکوه ترین تمدنهای باستانی بشمار می رود .

فرعون" امن حوتپ سوم" که در سال1370 پیش از میلاد در  مصر سلطنت می کرد ، چندان مایل به پرستش خدایان متعدد و آمون ( خدای خدایان ) نبود . اما آمن حوتپ از بیم کاهنان قدرتمند معبد آمون نتوانست افکار خود را بیان کند .

در سال 1375 پیش از میلاد ( حدود 3500 سال پیش ) آمن حوتپ سوم در گذشت و فرزندش آمن حوتپ چهارم به سلطنت رسید . او که متاثر از افکار پدر بود ، تصمیم گرفت که اعتقادات مردم مصر را اصلاح کند و دین جدیدی بر مبنای یک خدای واحد به وجود آورد . به اعتقاد او ، باید " اتن " ( یعنی آفتاب) پرستیده می شد ، زیرا وقتی خورشید می تابید ، به زمین نور و حرارت می بخشید . پس ، خورشید سرچشمه زندگانی است و با نور افشانی ان است که انسان قادر به ادامه زندگی می شود .

امن حوتپ ، نام خود را  به " اخناتون " ( به معنی دوستدار آفتاب) تغییر داده و از مردم خواست تا دست از پرستش آمون و خدایان ریز و درشت بردارند و پس از ان ، همچون او ، از " اتن " پیروی کنند .

به فرمان اخناتون ، مجسمه های آمون در معبدها سرنگون شدند ... کاهنان معبد آمون را بیرون راندند ...

و شاخها را که علامت آمون بود ، شکستند تا به جایش علامت دین جدید را قرار دهند .

علامت دین جدید ، دایره ای به نشانه خورشید بود که از ان شعاهایی به اطراف کشیده می شد و انتهای هر شعاع یک دست بود که صلیبی را نگه می داشت . این مجموعه را به فرمان اخناتون ، " صلیب حیات" نامگذاری کردند و پیروان جدید باید ان را به گردن می انداختند .

اخناتون برای آنکه بتواند سلطنت خود را حفظ کند و به دین تازه قدرت بخشد ، برآن شد که  یک معبد بزرگ و با شکوه در شهر" ِتبس " که پایتخت مصر بود برای اتن بسازد .

پیروان امون در برابر دین جدید مقاومت می کردند  و حاضر نبودند اتن را بپرستند . به دستور اخناتون ، هر کسی را که گمان می رفت مرید آمون است ، دستگیر می کردند و برای کار اجباری به معادن و ساخت مقبره ها می فرستادند . به همین جهت ، تا چندین سال کسی جرات نداشت نام آمون را بر زبان بیاورد . اما ، طرفداران آمون هم پنهانی به دور یکدیگر جمع می شدند . رفته رفته عده انها زیاد شد و به جایی رسید که آشکارا آمون را خدایی حقیقی و کامل می خواندند و اتن را تحقیر می کردند . کم کم ، اختلاف بین طرفداران " اتن " و " امون " به قدری بالا گرفت که حتی پسر از پدر ، برادر از برادر ، شوهر از زن و دوست از دوست جدا می شد . طرفداران این دو دسته هرگاه به هم می رسیدند ، جنگ در می گرفت و چندین کشته و زخمی بر جای می گذارد .

بزودی خشم طرفداران آمون شدت گرفت و ناگهان مانند طوفانی آشکار شد . و شهر تبس را به لرزه در آورد .  

 

 

 

 در این تصویر " آتن " نور خود را نثار فرعون و ملکه نفر تی تی کرده و به آنها و سرزمین مصر گرما و برکت می بخشد در انتهای اشعه ها نشانه " صلیب حیات " به روشنی مشخص است

 

فرعون اخناتون از این حرکت مردم به خشم آمد . پس ، شهر تبس را ترک کرد و تصمیم گرفت پایتخت دیگری ، دور از شهر تبس بسازد و معبدهای بزرگ و باشکوهی برای اتن بر پای دارد . پایتخت جدید را" آفق آتن" نامگذاری کردند . اخناتون ، که از مردم متنفر شده بود ، کشور را به حال خود رها کرد و سرگرم آباد کردن آفق اتن و عبادت خدای خورشید شد . او که معتقد بود : " با دمیدن خورشید ، انسان زنده می شود و با غروب آن ، می میرد " روزها صلیب به دست ( علامت آتن ) ، با بدن برهنه در مقابل آفتاب می نشست تا شعاهای سوزان خورشید بر او بتابد و به وی برکت دهد .

اخناتون با این کارها ضعیف شد و در بستر بیماری افتاد .

 

 

  

 

آمن حوتپ چهارم  (اخناتون) فرعون سلسله هجدهم

 

با ضعیف شدن پایه های حکومت فرعون ، جنگ بین طرفداران آمون و آتن نیز شدت گرفت . پیروان آمون با حمایت کاهنان معبد به معابد آتن یورش می بردند و مجسمه های " صلیب حیات " را سرنگون می کردند ، و یا معبد را به آتش می کشیدند .

پس از چند جنگ وحشیانه و هولناک در شهر تبس که با آتش سوزی های بزرگ همراه بود ، سرانجام طرفداران آمون پیروز شدند و همه جا را از آثار این مذهب جدید پاک کردند .

به این ترتیب ، زحمات اخناتون نتیجه نداد و با پایان یافتن دور خدایی آتن ، یک مرتبه دیگر آمون در مصر به خدایی رسید . دشمنان اخناتون نیز از فرصت استفاده کردند و با مسموم کردن او به حیاتش خاتمه دادند . شهر آفق آتن هم مانند یک شهر نفرین شده ، با همان سرعتی که به وجود آمده بود ، رو به ویرانی نهاد . مردم از آنجا کوچ کردند ، دربار فرعون به شهر تبس منقل شد و بزودی کاخها ، معبدها ، خانها و باغها را انبوه ماسه های صحرا پر کرد .

وقتی که اخناتون با توطئه دشمنانش از میان رفت ، چون فرزند پسر نداشت ، با نظر کاهنان معبد آمون و بزرگان دربار ، یکی از دامادهایش به نام " تُوت " به سلطنت برگزیده شد . فرعون تُوت برای انکه نشان دهد طرفدار آمون است نام " تُوت عنخ آمون " ( به معنی تصویر مجسم آمون ) را بر خود نهاد و به عنوان فرعون جدید به سلطنت مصر نشست . ( قسمت اول ) 


Write By : Meraj Marjani  بر گرفته از کتاب کاوش در گذشته تالیف هوشنگ فتحی 


لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید


 

ادامه دارد ...



"لینکهای مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید" 



نفرین فرعون-۲



نفرین فرعون-۳

زنان مقتدر در مصر باستان

با سلام امروز درباره چند زن مقتدر وبا نفوذ در مصر باستان صحبت می کنیم زنانی که به حکومت رسیدند ویا در حکومت فراعنه نقش مهمی را ایفا می کردند .

در ضمن نظر فراموش نشود ... 

 

 

 

 

زنان مقتدر در مصر باستان  

 

۱- نفرتی تی

شهبانوی اعظم " نفرتی تی" ، او و مادرش تئیی نیز با اخناتون ( فرعون عصیانگر ) در رویای یک خدای واحد شریک بودند و هر دو روی فرعون نفوذ زیادی داشتند . " نفر تی تی " زیبا که در نوجوانی به همسری اخناتون در امده بود مورد عشق و تحسین گسترده ای بود . در یکی از بناهای تاریخی نوشته شده است که او " بانوی دلربایی ، و مورد قبول عامه بود ، زنی بود که وجودش ارباب دو سرزمین ( مصر علیا و سفلی ) را خوشحال می کرد . " اخناتون به واقع گرایی اعتقاد داشت و ان را به عنوان یک مفهوم جدید در هنر مطرح کرد . کارهای باقیمانده از ان زمان بیش از تصاویر ارمانی ( ایده الیستی ) سلطنت قدیم به هنر امروزی شباهت دارد . فرعون هنرمندان پایتختش را وا می داشت تا موضوعاتشان را شبیه واقعیت خلق کنند . چین ها ، ابروها و ...و حتی خود اخناتون را با چانه دراز ناخوشایند و شکم گردش تصویر کنند . اخناتون و نفرتی تی در صلح در شهر رویاهای فرعون فقط چند سالی زندگی کردند .

نفر تی تی به عنوان ملکه اینده اخناتون ، اتاق های زیبایی در قصر سلطنتی داشت . افراد دربار در انجا جمع می شدند به امید ان که علاقه ملکه کوچک اینده را جلب کنند . " اولین ولز " اتاق های ملکه اینده را در بیو گرافی نفر تی تی توصیف کرده است .

نفر تی تی ، چشمهایش را در تختخوابی که توسط یکی از بزرگترین هنرمندان " طیوه " کنده کاری و نقاشی و طلا کوب شده بود باز می کرد . تشک ها و بالش هایش از نرم ترین نوع پشم بز بود ... ملافه های تخت از لطیف ترین و نرم ترین کتانهای دستباف بود و گونه های او روی زیر سری  هلالی شکل از چوب کنده کاری و نقاشی شده قرار می گرفت ...

 

 

  

 

فرعون اخناتون به همراه ملکه نفرتیتی که در حال تقدیم گلهای نیلوفر ابی به آتون " خدای خورشید" هستند

 

 

روی دیوارها نقاشی شده و روی زمین پرده های نقش دار اویخته یا گسترده شده بود تا جلوی گرمای خورشید یا ماسه بیابان را هنگام وزش باد بگیرد . در ان جا میزهای متعدد کوچک و بزرگ و صندلی ها و چهارپایه های کوچک و زیبا و جود داشت ...در ان جا اسباب و اثاثیه ای بود که از چوب سدر - که از لبنان وارد می شد و کمیاب بود - و نیز از ابنوس که با اج و ورقه های طلا یا گل میخ های طلا تزئین شده بود . مثل اثاثیه ظریفی که قرنها بعد در اروپا ساخته شد این وسایل را بدون به کار بردن میخ می ساختند .

روی هر سطح براقی ، چراغ های بزرگ زیبا و گلدانهایی پر از گل قرار داشت ودر کاسه هایی از شیشه رنگی براق ، ماهی ها شنا می کردند . و در همه جا چیزهای کوچک عالی که مصریها دوست داشتند ... مثل مجسمه های کوچک خدایان و حیوانات مقدس از چوب ... سفال ، مرمر ، نقره یا طلا پراکنده بود . ... در ان جا گیلاس های پایه دار و گلدانهای کوچک و بطری و کوزه ها و کاسه هایی در تمام اندازه ها و انواع ممکن وجود داشت که غالبا مرصع کاری شده بودند .

بسیاری از اینها ، هدایایی بود که اخناتون به او هدیه کرده بود . تمام مصری ها برای تهیه هدایای نامزد هایشان ولخرجی می کردند . 

 

 

 

 

 

۲- حَتشِپسوت

فراعنه سلطنت جدید ، مصر را از یک کشور مجزا به یک قدرت بین المللی تبدیل کردند . پسر احمس ، آمنحوتپ یکم ، برای تقویت سلطه مصر بر همسایه جنوبی اش ، نوبه ، تلاش کرد .

فرعون بعدی ، تحوطمس یکم ، سپاه مصر را به شرق فرستاد تا بعد از سپری کردن مسیری حدود 1800 کیلو متر به رود فرات برسند . نوه او تحوطمس سوم ، بالاخره سلطه غیر قابل منازعه مصر را بر تمام خاور نزدیک و نوبه تثبیت کرد . در دوره حکومت او امپراطوری مصر به اوج رسید .

رسیدن تحوطمس سوم به قدرت اسان نبود ، زیرا هنگام مرگ پدرش ، پسر بچه ای بیش نبود . مادر خوانده اش به نام حتشپسوت نایب السلطنه شد ، یک فرمانروای موقت که تا زمانی که فرمانروای قانونی به سنی برسد که بتواند بر تخت بنشیند ، حکمرانی می کرد . حتشپسوت همسر فرعون بود و بعد از درگذشت همسرش ، او تخت را برای خودش می خواست . ابتدا او تحوطمس سوم را از دربار دور کرد ، سپس وزیر و سایر کارگزاران مهم را برای ملاقاتی فراخواند .

 

  

 

معبد حشتپسوت

 

بعد از جمع شدن تمام کارگزاران ، حتشپسوت وارد اتاق شد . او با زیر پا گذاشتن تمام رسوم و ائین ها ، مثل یک مرد فرعون لباس پوشیده بود : یک دامن مردانه کوتاه به تن داشت که دم شیری از ان اویزان بود و حتی یک ریش مصنوعی طلایی هم گذاشته بود . هنگام بالا رفتن از تخت ، او خود را شاه نامید و نخستین فرعون زنی شد که تا به حال به شکل رسمی بر مصر حکومت می کرد . کاتبانی که درست نمی دانستند او را چه خطاب کنند . معمولا حتشپسوت را " خانم اعلیحضرت " می خواندند .طی دوره بیست و یک ساله حکومت ، او توجهش را بیش از جنگ و نبرد به بازرگانی معطوف کرد . حتشپسوت بخشی از ثروتش را برای شروع یک برنامه ساختمانی مصرف کرد . یکی از زیبا ترین معماری هایی که حتشپسوت هزینه ان را تامین می کرد ، معبد سوگواری اش بود که از سنگ اهک سفید بنا شده بود و " دیر البحری " نامیده می شد و بین رود نیل تا غرب طیوه قرار داشت . آرامگاه حتشپسوت نه یک قسمت از این بنا بود و نه به شکل فراعنه قدیمی تر به شکل هرم . بلکه بدن او همانند سایر فراعنه جدید در " دره پادشاهان " valley of the kings" در دره ای بیابانی در غرب معبدش به خاک سپرده شد . در ان جا ، کارگران درون تخته سنگهای خارا ، تونل هایی را می کندند تا محلی مخفی برای پنهان کردن پیکر فراعنه از دست سارقان آرامگاه به وجود بیاید . فعالیت های حتشپسوت مصر را مقتدرتر و شکوهمند تر کرد . پدر یکی از درباریان قدیمی او به نام ایننی ، حکومت او را چنین توصیف کرده است : حتشپسوت موضوعات دو سرزمین (مصر ) را براساس اندیشه هایش حل و فصل می کرد . مصر در برابر ائ یکی از اعقاب عالی خداوند و رسول او بود ، به حالت تسلیم کار می کرد ... خانم حاکم که برنامه هایش عالی بود ، هنگاه سخن گفتن هر دو منطقه ( مصر علیا و مصر سفلی ) را خشنود می کرد . 

 

Write by :meraj marjani "برگرفته از کتاب فراعنه مصر" 

نوشته : براندا اسمیت   مترجم خانم ازیتا یاسایی 

 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید

اکتشافات جغرافیایی-۳

با سلام به تمامی‌ دوستان و همراهان ، امروز قسمت سوم ( آخر ) از سفرهای اکتشافی کاپیتان کوک را برای شما میگذارم ، کاپیتان کوک یکی‌ از بزرگترین مکتشفین بریتانیا‌ای است که تا مرز قاره جنوبگان پیشروی کرد و نام خود را در تاریخ مکتشفین به یادگار نهاد ، دوستان عزیز اگر مطلبی یا مقاله‌ای در مورد باستانشناسی و یا جغرافیا دارند میتوانند به ایمیل من ارسال کنند تا با نام خودشان در وب قرار دهم . در ضمن تمامی‌ نظرات در وب پاسخ داده میشود . 

 

marjani.meraj@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 اکتشافات جغرافیایی-۳ 

 

 

در دوازدھم ژوئیه ١٧٧۶ کوک برای بار سوم راھی دریا شد . این بار یکی از ملوانان کارکشته بندرگاه ویتنی کوک را ھمراھی می کرد و علاوه برای کشتی رزولوشن کشتی ٢٩۵ تنی دیسکاوری ( کشف ) نیز به فرماندھی چارلز کلرک به کاروان پیوست . وی که ستوان یکم نیروی دریایی بود در اکتشافات پیشین شرکت داشت و از تجربه کافی برخوردار بود . در میان خدمه کشتی دیسکاوری جوان ١٩ ساله ای وجود داشت که " جورج ونکوور نام داشت . ناوگان کوک نخست بسوی سرزمینھای باختری آمریکای شمالی ، رھسپار گردید . با وجودی که آن سال انگلستان و کشورھای متحده آمریکا با ھم در جنگ بودند ، نیروی آمریکا به دلیل اھمیت علمی اکتشافات جغرافیایی مزاحمتی برای ناوگان کوک فراھم نیاورد و آنان را در عملیات و تحقیقات علمی آزاد گذارد . از آنجائیکه که طولانی شدن سفر کشتیھا را به مرور فرسوده ساخته بود ، یک بار در ٢۶ ژانویه ١٧٧٧ در خلیج ادونچر و بار دوم در دوازدھم فوریه در تنگه کوئین شارلوت لنگر انداختند و به تعمیر کشتیھا پرداختند . 

 در پایان آوریل به جزایر فرندلی رسیدند و سه ماه عاری از کار و حادثه را در آن جا پشت سر گذاردند و خود را با مسابقات بوکس و رقص سرگرم کردند و در ١١ اوت در جزیره تاھیتی پا بر خشکی گذاردند . به دستور کوک گله ھای گوسفند و بز و خوک بین بومیان تقسیم گردید و به آنان تربیت اسب و سوارکاری آموزش داده شد و علیرغم میل خود در مراسم قربانی یکی از مردان بومی شرکت کرد .  

 

 

 

در یکی از دیدارھای کوک از جزیره تائیتی ، از وی دعوت می شود تا در مراسم قربانی یکی از مردان جزیره شرکت کند . این نقاشی که به وسیله جان ویبر تھیه شده ، کوک را که در گوشه ای ایستاده نشان می دھد . در جلوی او دو پسر بچه خوکی را پوست کنده و روی آتشکباب می کنند . در گوشه دیگر دو نفر دیگر به طبلھای بلندی که در جلویشان قرار دارد می کوبند و در برابر کاھنانی که به زمین نشسته اند ، مرد قربانی در حالی که به چوبه مرگ بسته شده ، دیده می شود . در وسط گورکن ھا مشغول کندن قبر ھستند و در پشت آنھا جمجمه انسانھایی که قبلا قربانی شده اند به چشم می خورد . کوک ھر جا که می رفت از او دعوت می شد در مراسم محلی شرکت جوید . شرح بسیاری از این مراسمھا در سفرنامه وی دیده می شود و برخی از آنان به وسیله ھنرمندان نقاشی شده در این تابلو مراسم رقص بومیان را نشان می دھد . گروه اکتشافی پس از ۵ ھفته که طی انھا کشتیھا تعمیر شدند به راه افتاد . 

 در سپیده دم ھجدھم ژانویه دو جزیره نسبتا بزرگ در افق نمایان شد که تا ان زمان پای ھیچ اروپائی به آن نرسیده بود . کوک جزایر مزبور را " سندویچ " نامید که بعدھا به مجمع الجزایر " ھاوایی " شھرت پیدا کرد . نخست در یکی از جزایر مزبور که " کئوآی " نام داشت به شناسایی پرداختند و از شباھت بومیان آن با تاھیتیان و ھمانندی زبان آنان سخت در شگفت شدند و راز ارتباط آنان از میان پھنایی این چنین عظیم ،معمایی پیشرویشان مطرح کرد که تا به امروز ھمچنان حل نشده باقی مانده است .  

کوک و یارانش روز بعد در محل مناسبی لنگر انداختند و با صدھا بومی که در مقابلشان پیشانی بر خاک نھاده بودند ، روبه رو شدند و ھمانند خدا مورد پرستش قرار گرفتند . بومیان جزیره مردمی مھربان ، فعال ، کاردان ، شناگر و دریانورد بودند و تمام میوه ھای منطقه پلی نزی را می شناختند و از سبزیجات به خوبی استفاده می کردند و خوک و ماکیان پرورش می دادند . خانه آنان با مصالح مقاوم ساخته شده بود و از حصیر به عنوان کفپوش استفاده می کردند . بومیان ھاوایی رویھمرفته زیبا بودند و خود را با خالکوبی می آراستند و از شکم به بالا برھنه بودند . زنانشان زیبا بودند و در مقایسه با زنان تاھیتی نسبت به بیگانگان محجوب تر و متواضع تر بودند . مرد و زن حلقه ھایی از گل و یا پر پرندگان به دور گردن و گیسوان خود می آویختند و از صدفھای دریایی ، دستبند و گردنبندھای زیبا می ساختند و در فن قایقرانی و دریا نوردی از مھارت کافی برخوردار بودند . سلاح آنان نیزه و خنجر و فلاخن تشکیل می داد و از فراز سکوئی سنگی به نیایش خدا می ایستادند . بعد از سفرھای متعدد دیگری به پیشنھاد و توافق ھمگان دوباره به جزایر ھاوایی بازگشتند . کوک و گروھی از یارانشقدم بر خاک ھاوایی نھادند . برای چند ھفته ھمه چیز به خوبی و خوشی گذشت ، اما اوضاع به تدریج عوض می شد و کوک را به فکر فرو می برد . ناچار در ۴ فوریه جزیره را ترک کردند و یک ھفته بعد دوباره به ھاوایی برگشتند تا دکل کشتی فرماندھی را که بر اثر طوفان آسیب دیده بود ، تعمیر کنند . این بار با خوش آمد نه چندان گرم سلطان و بومیان روبه رو شدند . ھمان طوری که کوک پیش بینی کرده بود ، روابط به دلایل نامعلومی روز به روز تیره تر می شد و رو به سردی می گرایید . ... 

 

 

 

 

 در سیزدھم فوریه به کشتی دستبرد زده شد و بامداد روز بعد کوک به ھمراه ده تن ملوان به ساحل رفت و در حال عصبانیت به قدم زدن و مشورت پرداخت ، بر آن شده که سلطان را گروگان گرفته و به کشتی ببرند سلطان در آغاز اعتراضی نکرد ولی یارانش رای او را زدند و به مقاومت در برابر کوک تشویقش نمودند . در این موقع گروه کثیری از بومیان حمله کنان به لنگر گاه نزدیک شدند ، نخست زدو خورد مختصری در گرفت و کدخدای جزیره بر اثر تیراندازی کشته شد ، بومیان خشمگین شروع به پرتاب سنگ کردند ، یاران کوک دست به اسلحه بردند و با سرنیزه به آنان حمله کردند . جنگ شدت گرفت و ناویان به دستور کوک به سوی بومیان آتش گشودند و عده ای از آنان راکشتند ، بومیان ھجوم آوردند و چھار تن از ناویان کوک را به قتل رساندند و عده ای را زخمی کردند ، توپخانه کشتی با مشاھده این وضعیت شروع به غریدن کرد و بومیان را به طور موقت عقب راند . کوک به قصد آتش بس رو به کشتیھا ، پشت به بومیان کرد ، ناگھان تعادل خود را از دست داد و به زمین در غلطید . یکی از بومیان از موقعیت استفاده کرد و با چماق ضربه ای به گردن کوک وارد کرد و به دنبال ان بومیان با خنجر و نیزه به او حمله ور شدند . ملوانانی که جان سالم به در برده بودند به قایقھا پناه بردند و کوک که تنھا مانده بود به دھکده بومیان برده شد . چند روز بعد چارلز کلرک که در غیاب کوک فرماندھی را بر عھده گرفته بود خبر ناخوشایندی را دریافت داشت و معلوم شد که "کوک " به سرنوشت " ماژلان " دچار شده است . کلرک برای بازگشت به انگلستان نومیدانه در دریا به این سو آن سو می رفت و تلاش می کرد تا شاید گذرگاه شمال باختری را پیدا کند ، سرگردانی ملوانان را به شدت تحت شرایط روحی بد قرار داده بود ، ناگزیر دو تن از یاران کوک به نامھای گور و جیمز کینگ به این وضع پایان دادند و ھدایت کشتیھا را بر عھده گرفتند و سرانجام در ۴ اوت ١٧٨٠ در حالی که ھفت از ناویان به وسیله بیماری ، سه نفر بر اثر تصادم و ۵ نفر از جمله کوک در پی زد و خورد با بومیان ھاوایی کشته شدند به انگلستان بازگشتند . 

 

"پایان"

 

Write by : Meraj Marjani  " برگرفته از کتاب اکتشافات جغرافیایی (پویش های گیتاشناسی)  نوشته:جان گیلبرت" 

 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید



"لینکهای مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید"



اکتشافات جغرافیایی  ( اقیانوس آرام )_۱


اکتشافات جغرافیایی  ( اقیانوس آرام )_۲