عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است
عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است

اشکهای آفتاب-۱

با سلام به تمامی‌ همراهان ، تمدنهای آمریکای مرکزی و جنوبی ، پر از اسرار نا گشوده از مردمانی است که زمانی‌ تمدنی درخشان را رهبری میکردند . موضوع امروز مربوط میشود به طریق کشف اسرار تمدن اینکا ، در ضمن دوستا نی‌  که قصد همکاری با وب را دارند میتوانند از طریق ایمیل ، و یا ارسال نظر با من مکاتبه نمایند.

 

 marjani.meraj@gmail.com

 

 

 

 

 فرانسیسکو پیزارو

 

 

اشکهای آفتاب-۱ 

  

از دیرباز دانشمندان دریافته بودند که زمین کرویست . این باور ، در قرن پانزدهم میلادی گسترش یافت و افکار عمومی هم به کروی بودن زمین پی برد .

در اواخر قرن پانزدهم ، نقشه ای از کره زمین معروف به نقشه " توسکانلی " ترسیم شد که نشان دهنده دنیای کهن ( اروپا و آمریکا ) و سرزمین پهناور چین بود و در بین این دو ، اقیانوس اطلس دیده می شد .

وقتی نقشه توسکانلی به دست " کریستف کلمب " افتاد ، او که سفرنامه " مارکوپولو " را مطالعه کرده بود ، با خود اندیشید : " آیا می توان کره زمین را از راه دریا دور زد و بر بستر اقیانوس اطلس به هندوستان و چین رسید ؟"  

 

 

 

 

 نقشه  پائولو تسکنلی ستاره شناس و جغرافی دان که در آن  تمدنها و حیوانات اروپا ، آفریقا و آسیا نشان داده شده است  ( 1450)

   

زمانی که در سال 1492 آرزوی کریستف کلمب برآورده شد و او پس از عبور از اقیانوس و تحمل زحمات بسیار ، پا به خشکی نهاد ، به گمان خود و همراهانش به ساحل هندوستان رسیده بود . اما سرانجام معلوم شد که ان سرزمین ، قاره آسیا نیست و قاره دیگری است ( که بعدها آمریکا نامیده شد ) .

در سال 1513 " واسکوبالبوآ " دیگر کشورگشای اسپانیایی ، " دریای جنوب "  را کشف کرد ( که بعدها ماژلان آن را اقیانوس آرام نامید ).

درست در همین ایّام ، خبری به گوش فرانسیسکو پیزارو ( یکی دیگر از کشورگشایان اسپانیایی ) رسید که تمدنی بزرگ و بسیار ثروتمند در جنوب قاره آمریکا قرار دارد : انباشته از طلا و پروتهای فراوان است .

به پیزارو گفته شده بود که ان مردم به قدری طلا گردآوری کرده اند که حتی ظروف غذای انها از طلاست . آنها طلا را " اشک چکیده از چشم خورشید " می نامند و چون خدای خود را خورشید قرار داده اند ، بنابراین می کوشند با جمع آوری هرچه بیشتر از این فلز مقدس خود را به خدای خورشید نزدیکتر کنند .

این سخنان و این توصیفها ، طمع کشورگشای اسپانیایی را برانگیخت و تصمیم گرفت به انجا حمله کند .

فرانسیسکو پیزارو نزدیک به دو سال صرف به دست آوردن اطلاعات بیشتر ، تدارک سفر و جمع آوری سرباز و اسلحه کرد . سرانجام با 168 سرباز سواره نظام و دو توپ جنگی کوچک قدم به اعماق جنگلهای وحشی نهاد . مقصد او جایی بود که قوم اینکا زندگی می کرد .

به طور دقیق معلوم نیست که قوم اینکا از کجا آمده و ریشه نژادی و قومی ان چیست .

در دورانی که هنوز تاریخ آن به درستی برآورد نشده است ، اینکاها به روی صحنه هستی آمدند . ، انها مردان و زنان نیرومندی بودند از نژاد سرخ پوست با شانه های پهن و قفسه سینه بر آمده ، فک و چانه قوی ، دندانهای سفید ، بینی بزرگ ، و موهای صاف ، پرپشت و مشکی .

این قوم به مردمان سنگ مشهور بودند ، زیرا در استفاده از تخته سنگهای عظیم برای خانه سازی و برپای داشتن معبدهای باشکوه توانی شگفت آوری داشتند . آنها ، به کمک ابزارهای اولیه و ابتدایی و با صبر وپشتکار بسیار ، تخته سنگهایی به وزن 10 و یا 15 تن را چنان ماهرانه تراش می دادند و سطح ان را صاف و هموار می کردند که وقتی روی یکدیگر قرار می گرفتند و جفت می شدند ، یک سوزن نیز در لای دو سنگ فرو نمی رفت .

 

 

 

 

به گفته تاریخ نویسان ، در سالهای نخست میلاد مسیح ، این مردمان را یک قوم بسیار وحشی و قدرتمند مورد تهاجم قرار داد و انها را وادار به گریز به اعماق کوهستانهای پوشیده از درخت پرو کرد .

اینکاها از بیم حمله ای دیگر ، بر فراز کوهی بلند در نقطه ای دور دست ، قلعه ای از تخته سنگهای عظیم ساختند و قرنها در ان به اسودگی زیستند .

با افزوده شدن جمعیت اینکاها ، بر تعداد قلعه های عظیم آنها در ارتفاعات جنگلهای پرو افزوده شد و زمینه لازم برای قدرت نمایی و توسعه طلبی آنها فراهم آمد .

اینکاهای نیرومند و مبارز ، به هر سو که روی آوردند ، قبیله های سر راه را مغلوب کردند و با تسخیر سرزمینهای جدید ، قلمرو حکومت خود را گسترش دادند . به تدریج ، یک امپراطوری وسیع که مرزهای ان کلمبیا ، شیلی ، اکوادور و پرو امروز را در می گرفت ، تشکیل شد و تمدن امپراطوری قبیله ای اینکا پدید آمد . این امپراطوری در سالهای 1943 تا 1527 میلادی در اوج شکوفایی خود بود .

اینکا کشوری بود استوار شده بر اساس عقل که در ان همه چیز و همه کار جنبه منطقی داشت . به همین جهت ، یکنواختی شگفت آوری بر آن حاکمیت داشت و اینکا را تبدیل به یک کشور هندسی خالی از شور و شوق اما برخوردار از قدرت و استحکام در همه زمینه ها کرده بود .

در فاصله نزدیک به دو قرن - از قرن چهاردهم تا شانزدهم - اینکاها بیش از 6 فرمانروا نداشتند . هر فرمانروا ، که او را " اینکای بزرگ " می نامیدند ، وظیفه داشت کارهای فرمانروای قبل از خود را ادامه دهد .

زبان اینکا ها " کی چوا " نامیده می شد و این زبا ن عامل اصلی هم شکل کردن جامعه بزرگ اینکا در بخشهای مختلف بود .

 کشور اینکا به 4 بخش ، الهام گرفته از چهار جهت اصلی : مشرق ، مغرب ، شمال و جنوب تقسیم می شد . مرکز امپراطوری ، شهر با شکوه " کوزکو " بود که این نام در زبان اینکا به معنای " ناف جهان " است . برگزیدن چنین اسمی برای پایتخت امپراطوری کاملا بجاست ، زیرا کشور اینکا مانند بدن انسان دراز و باریک بود و کوزکو درست در وسط آن قرار داشت .

کوزکو را می توان روم آمریکای جنوبی دانست . این شهر ، در ارتفاع 3700 متری از سطح دریا بر فراز قله های بلند در میان کوهستانهای عظیم پوشیده از درخت ، به قدری زیبا و باشکوه ساخته شده بود که همچون نگینی بر انگشتر امپراطوری اینکا می درخشید .

قصرهای ساخته شده در کوزکو همه از سنگهای عظیم بود و مانند باغهای معلق بابل ، از فراز دیوار و پنجره ها و پشت بامها ، انواع گلها و گیاهان زینتی خودنمایی می کرد .

از وسط خیابانهای سنگفرش شده کوزکو یک جوی آب می گذشت و بیشتر گذرگاهها به دلیل شیب کوه به صورت پله ساخته شده بود .

محله های شهر کوزکو نامهای خاصی داشتند ، مثل : مار طلایی ، دم سبز ، دروازه مقدس و ... در وسط شهر کوزکو نیز میدان بزرگی بود به نام میدان" شادی ".

در این شهر شگفت آور زیبا ، حدود 200 هزار نفر از بزرگان و سرداران و اعیان و امپراطوری اینکا زندگی می کردند . اینکاها زمین را بیش از هرچیز و هرکسی دوست می داشتند . آنها زمین را بزرگترین خویشاوند خود می دانستند . گهواره تمدن اینکاها ، زمینهای حاصلخیز فلات محل زندگی و تجمع آنها بود . گویی که این طبیعت و بومیان آن برای یکدیگر آفریده شده بودند و چنان با هم دمسازند که جسم با روح . 

 

Write By:Meraj Marjani  ( برگرفته از کتاب کاوش در گذشته نوشته هوشنگ فتحی) 

 

برداشت مطالب تنها با ذکر منبع مجاز می باشد. 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید



"لینک‌های مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید "


اشکهای آفتاب -۲



اشکهای آفتاب -۳



نظرات 1 + ارسال نظر
اسما طاهری پنج‌شنبه 30 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:36 ق.ظ http://iranaeslami.mihanblog.com

سلام تمام مطالبتونو با منبع برداشتم
میگم این چیزارو خودت از کتابا در آوردی ؟؟؟؟؟؟؟


موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد