هوا دلپذیر شد، گل از خاک بردمید...پرستو به بازگشت زد نغمهی امید
به جوش آمدهست خون ، درون رگ گیاه... بهار خجستهفال، خرامان رسد ز راه
سال نو باستانی و عید نوروز مبارک
مبارکتر شب و خرمترین روز
به استقبالم آمد بخت پیروز
دهلزن گو دو نوبت زن بشارت
که دوشم قدر بود امروز نوروز
مهست این یا ملک یا آدمیزاد
پری یا آفتاب عالم افروز
ندانستی که ضدان در کمینند
نکو کردی علی رغم بدآموز
مرا با دوست ای دشمن وصالست
تو را گر دل نخواهد دیده بردوز
شبان دانم که از درد جدایی
نیاسودم ز فریاد جهان سوز
گر آن شبهای باوحشت نمیبود
نمیدانست سعدی قدر این روز
***
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز
مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز
چو آتش در درخت افکند گلنار
دگر منقل منه آتش میفروز
چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست
حسدگو دشمنان را دیده بردوز
بهاری خرمست ای گل کجایی
که بینی بلبلان را ناله و سوز
جهان بی ما بسی بودست و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
نکویی کن که دولت بینی از بخت
مبر فرمان بدگوی بدآموز
منه دل بر سرای عمر سعدی
که بر گنبد نخواهد ماند این گوز
دریغا عیش اگر مرگش نبودی
دریغ آهو اگر بگذاشتی یوز
***
برخیز که میرود زمستان
بگشای در سرای بستانابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله نامور به شیخ اجل سعدی شیرازی
باغ ارم -شیراز
یاد آر از آن بدیع زمستان که دست ابر / از برف و یخ به گیتی نطعی بگسترد
و اینک نگاه کن که اعجاز نامیه / جانی دگر به پیکر اشجار بر دمید
آن لاله بر مثال یکی خیل نیزه دار / از دشت بر دمید و به کهسار بردوید
بنگر بدان بنفشه که گویی فتاده است / بر دانه مرصع اندر میان خوید
و آن سوسن کبود نگر که میان کشت / با سوسن سپید به یک جای بشکفد
محمدتقی بهار ملقب به ملک الشعراء بهار
در آیین های باستانی ایران برای هر جشن و یا مراسم مذهبی خوانی گسترده می شد که در آن علاوه بر آلات و اسباب نیایش مانند : آتشدان ، ماهروی و برسم ، فراوردهای فصل و خوراکی های گوناگونی نیز بر سر خوان نهاده می شد. زیرا خوردن خوراک مذهبی یکی از رسم های دینی بود
عدد هفت از هفت امشاسپند در دین زرتشتی (اورمزد، وهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندامذ، خورداد و اَمُرداد) گرفته شده
خانواده های ایرانی هفت سین می چینند که حاوی مجموعه ای از نمادهای استقبال از بهار است. هفت سین حداقل باید حاوی هفت عنوان باشد که با حرف سین شروع می شوند
سبزه: تولد دوباره ، حیات نو و سبز بودن
سمنو: ثروت و فراوانی و وفور
سنجد: عشق
سیر: دارو و درمان و بعنوان ماده ای گندزاد می باشد
سیب: زیبایی و سلامت
سماق: رنگ طلوع آفتاب
سرکه قرمز : سن و صبر و عقل
سنبل: آمدن بهار و نشان دهنده زیبائی
سکه زرد : ثروت
درشب عید، در بیشتر خانه های ایرانیان ، غذای مخصوص عید یعنی سبزی پلو با ماهی تهیه می شود.
به اعتقاد فراعنه زندگی برای انها در دنیای دیگر بسیار راحتر بوده است و همیشه فرعون برای رسیدن به دنیای غرب و همنشینی با خدایان مصر باستان در این دنیا سخت در تلاش بوده است ، ولی حفظ اشیائ مدفون به همراه فرعون بسیار اسان نبود همواره مقبره فراعنه توسط سارقان حتی در زمان فراعنه به علت فقر اقشار جامعه مورد دستبرد قرار می گرفت . اطرافیان فرعون برای حفظ این اشیا راههای زیادی را در نظر گرفتند ولی همچنان مقبره ها در طی سالیان مورد دستبرد قرار می گرفت .مقبره توت عنخ امون حتی بعد از کشف در سالیان نزدیک به مرگ فرعون نیز مورد دستبرد قرار گرفته بود هاوارد کارتر کشف کرد که سارقان از ترس جانشان با دستاوردهای بسیار اندک مقبره فرعون را ترک کرده اند و بعد از ان دیگر مقبره کشف نشده بود .بهر حال با این همه سرقت ها برای فراعنه حفظ جسدشان بسیار مهمتر بود که باید به زندگی ابدی خود در ان جهان ادامه می داد .
معراج مرجانی
دره پادشاهان - مقبره توت عنخ امون
دزدان مقبره_2
کار تحقیق از این پس به سرعت پیش رفت و سرانجام بر هر کس آشکار شد که اعضای حکومتی شهر مردگان ، از رییس گرفته تا ناقابل ترین مزدوران ، همه و همه فاسد و رشوه خوار بوده اند . غارت مقابر از جمله مشاغلی بود که تشکیلات منظمی داشت و آنها که وظیفه حراست و نگهداری مقابر را بر عهده داشتند از سایر دزدان کهنه کارتر و تر دست تر بودند .
در آن روزگار ، تخت و تاج در اختیار چنان مردان ضعیف و نالایقی بود که برای جلوگیری از غارت مقابر از آنها کار چندانی ساخته نبود ، چنین به نظر می آید که اینها کاملا تحت نفوذ و سلطه دزدها بوده اند . شاهان کاهن سلسلهٔ بیست و یکم هر دم مجبور بودند که گاه این و گاه آن مومیایی ربوده هشده نیاکان خود را دوباره به خاک بسپرند .یکی از این پادشاهان چندان از این کار به تنگ آمد که تصمیم گرفت کار تدفین مجدد را به طور یک جا و دست جمعی انجام دهد و مومیایی های دزدیده شده سیزده فرعون را با هم در دره گور امنحوتپ دوم دفن کرد ، در حالی که چهل تن دیگر از وابستگان خاندان سلطنتی در همان حین در مقبره ناتمام ملکهاستمخت به خاک سپرده شدند . این جمع در حدود سه هزار سال تمام آسوده به خواب ابدی رفتند تا این تصادف بر دیگر نام آنها را بر سر زبان ها انداخت .
مقبره تهی از گنجینه ها
یک خانواده تهی دست عرب تصادفا به مقبره ملکه استمخت که بر خلاف سایر مقابر به جای دره مقبره های شاهان در ارتفاعی نزدیک معبد در البحاری قرار داشت دست یافت . و اما اعضای این خانواده که به عبدالرسول مشهور بود به اندازه کافی از نعمت هوش بهره داشتند و به خوبی می دانستند که سیاحان بهای خوبی برای اشیا ی عتیقه می پردازند .آنها فورا دریافتند که بخت و اقبال به ایشان روی آورده است . هم چنین فهمیدند که همه چیز را یک باره نمی توانند بفرشند ، زیرا این کار ایجاد سوظن می کند و به ضرر آنها تمام می شود . در نتیجه اشیا را به تدریج فروختند . اما با این تمهید نیز نتوانستند از جلب توجه به سوی خود جلوگیری کنند ، زیرا اشیائی که برای فروش عرضه میداشتند چندان غیر عادی بود که اداره های مسئول حدس زدند گنجینه بزرگ تازه ای باید کشف شده باشد . در نتیجه ، شش سال بعد خانواده عبدالرسول را به زندان انداختند . بدیهی است آنها انکار کردند ،اماتحمل شکنجه کار سهلی نیست و بالاخره یکی از افراد خانواده اقرار کرد و حاضر شد یکی از کارمندان اداره باستانشناسی را با خود به محل گنج ببرد .
عبدالرسول همراه با „ امیل بروگش „ ، مردی که از قاهره فرستاده شده بود ،و فرد ثالثی مخفیانه به راه افتادند . چشم اندازی خشک و بیابانی در برابر آنان گسترده بود و پس از این که مدتی به رفتن ادامه دادند ، مردی که از قاهره آمده بود دچار تردید شد و در دل گفت مبادا بی گدار به آب زده باشد ، اما پس از گذاشتن از سربالایی تندی ناگهان راه نمای او گودال تاریکی را که پیش پایشان بود نشان داد . آیا قبر همین است ؟ راه نما به علامت سر تصدیق کرد هر چند باور کردن این که بقایا و استخون های فراعنه در قعر این حفره باشد قدری دشوار بود – به ظاهر عمق گودال دوازده متر و سطح دهانه آن دو متر مربع بود – „ بروگش تصمیم گرفت هر چه باداباد بگوید و دل به دریا بزند . پس طنابی را که عبدالرسول روی دهانه گودال نگاه داشته بود محکم گرفت و در دل بروگش خود را مهیای دیدن هر چیز و مقابله با هر اتفاقی کرده بود . اما هنگامی که پس از زمین خوردن در راه روی که تقریبا از مصالح ساختمانی مسدود بود و پیچیدن به گوشه ای ناگهان با منظر ه ای روبرو شد ، یکه خورد . آن قدر صندوقهای محتوی مومیایی در برابر خود یافت که متحیر شد و با هیجان و اضطراب زیاد به طرف دیگر راهرو دوید . به اتاقی وارد شد که در آن تعداد بیشتری از صندوق های بزرگ مطلای مومیایی به دیوار تکیه داشت یا به روی زمین قرار گرفته بود .
کاوش در دره پادشاهان
دل در بر مرد محقق اکنون بیش از هنگامی می تپید که طناب عبدالرسول را چسبیده بود . در اینجا واقعا اجساد پادشاهی که سه هزار سال پیش فرمان رانده بودند روبروی او قرار داشت . در میان این اجساد ، مومیای های مقتدر ترین پادشاهان تاریخ مصر و من جمله نام آورترین آنها رامسس دوم ، که می بایست حضرت موسی در دربارش رشد کند و به خود ببالد ، وجود داشت . این بزرگترین کشف در نوع خود تا آن زمان محسوب می شد .
اما بروگش چه می بایست بکند ؟ چگونه میتوانست این اثار گرانبها را بیرون بکشد . نه تنها این گود عمیق و تابوت ها سنگین بود – بعد ها معلوم شد که وجودشانزده مرد برای بلند کردن یکی از بزرگ ترین تابوت ها ضروری است – بلکه او کارگران مورد اعتمادی نیز در اختیار نداشت .اهالی آن دهکده از قرن سیزدهم پیش از میلاد مسیح به بعد ، غارت مقابر را شغل شاغل خود قرار داده بودند .اگر او از این مردم کمک می گرفت ممکن بود که این آثار به شیوه تردستان و چشم بندان جلوی چشم او ناپدید شود و به چاه ویل سرازیر گردد . اما هر چه باداباد باید تلاش و اقدامی کرد و به همین دلیل ، روز بعد ، بروگش سی صد تن از کارگران عرب را در آنجا جمع کرد .
هر چند اینها همه دزد و یغما گر بودند این بر چیزی عایدشان نشد . به نظر می آمد که کارگران تحت تاثیر درامی که خود در آن سهمی به عهده داشتند قرار گرفته اند .سرانجام هنگامی که بروگش با محموله حیرت انگیزی که از فراعنه فراهم آورده بود از آن دیار بادبان کشید ، اهالی دهکده متوجه اهمیت موضوع شدند . زنان شیون کردند و مانند آنکه در عزای یکی از نزدیکان و عزیزان خود نشسته باشند ، فریادهای دلخراش کشیدند ، مردان نیز فریاد می زدند و تیر خالی می کردند .
کمی پس از آن ، موضوع مومیایی سیزده تن از پادشاهان که در مقبره امنحوتپ دوم دفن شده بودند علنی شد . البته این کشف مانند کشف چهل مومیایی هیاهو به پا نکرد و موجب تحیر نشد . اما اهمیت و عظمتش به هیچ وجه از آن یک دستکم نداشت ، زیرا در این کشف نکته ای بود که در دیگری وجود نداشت ، چه او نخستین بار یکی از محققان فرعونی را یافته بود که در تابوت سنگی خود و در مقبره خودش آرمیده بود ! و این امر چندان غیر عادی می نمود که ادارات مربوط تصمیم گرفتند امنحوتپ را در همان جا که خودش خواسته بود راحت بگذارند ، زیرا احساس می کردند که عدل و انصاف چنین حکم می کند .اما متاسفانه بقایا ی ثروت امنحوتپ بی اندازه وسوسه انگیز و اغوا کننده بود . سه سال بعد دسته ای از دزدان به مقبره حمله بردند ، محافظان را گریزاندند ، فرعون را از تابوتش بیرون کشیدند ، قفسه سینه او را در هم شکستند ، و هر چه را به چنگ آوردند به غنیمت بردند .
پایان
Write By : Meraj Marjani
Lost Worls : Adventure in Archaeology
Author : White , Anne Terry
Translator: Keykavos Jahan dari
*لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید *
"لینکهای مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید "