عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است
عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است

یونان سرزمین اسطورها-۳

با سلام خدمت شما دوستان عزیز امیدوارم موفق باشید " کشور مصر در جهان دارای بالاترین سهم جهانگردی اثار باستانی در جهان شناخته شده است " " دولت مصر تمام عزم خود را جزم کرده تا هر چه بیشتر سیل جهانگردان را بسوی کشورش روانه کند مثلا اگر شما به قسمت  بالای لوگوی این وبلاگ توجه کنید ملاحظه می کنید که اهرام ثلاثه و مجسمه های رامسس را با نور طلایی رنگ طوری تزئین کرده که جهانگردان در هنگام شب وقتی که پنجره های هتل خود را باز می کنند از دور اهرام و مجسمه ها را طوری می بینند که انگار از طلای ناب ساخته شده اند و یا وقتی که جهانگردان برای تماشای اهرام می روند دهها نفر از عربهای محلی با شتر جهانگردان را به این سو ان سو می برند و پول هنگفتی از انها می گیرند ملاحظه می کنید که از تمام امکاناتشان به نحوه احسن استفاده می کنند . نتیجه اینکه موفقیت ،  به اندوختن مال فراوان و حرص ورزیدن و طمع نیست خوشبختی و موفقیت ان است که انسان از هر چه که دارد به طور صحیح و احسن  استفاده کند و هیچ موقع نا امید نشود."    امروز قسمت سوم ( آخر ) تروا را به پایان می برم در قسمت دوم گفتیم که هاینریش نا امید نشد و به تلاشهای خود ادامه داد ...  

 

 

  

 

 شهر ترو ا ترکیه عکس از موسسه نشنال جئوگرفی

 

یونان سرزمین اسطورها-۳


تروا_۳


در ماه مه سال 1873 میلادی ، یعنی پس از سه سال کاوش بی نتیجه ، کارگران هاینریش به آثار آتش سوزی وسیع و بزرگی رسیدند که رفته رفته از دل خاک نمایان می شد . خیلی زود به دیواری بسیار عریض از سنگ و ساروج برخوردند و پس از آن ، با دروازه ای سوخته و شکسته که الوارها و میخهای قطور فلزی داشت رو به رو شدند . آ یا این همان دروازه دست نیافتنی و بزرگی نبود که هومر در اشعار خود به آن اشاره کرده بود ؟ هاینریش به خود گفت : " اگر چنین باشد ، ویرانه های قصر پریام شاه نیز در همان نزدیکی است ."

خاک برداری شدت یافت . در پانزدهم ماه ژوئن 1873 میلادی ، موقعی که کارگران مشغول حفاری در گودال بزرگی بودند و هاینریش و همسرش بر کارها نظارت می کردند ، ناگهان برقی از دل خاک به چشم هاینریش خورد و او را به سوی خود جلب کرد . چیزی در زیر تابش آفتاب می درخشید . هاینریش به کارگران دستور داد که کار را تعطیل کنند ، او به بهانه اینکه آن روز ، روز تولدش است ، مزد همه را داد و انها را به خانه هایشان فرستاد . وقتی محوطه کارگاه تعطیل شد ، هاینریش و همسرش در همان نقطه ای که برقی درخشان دیده بودند ، دست به کار شدند و ... هنوز چند کلنگ نزده انبوهی سکه طلا و دستبند و گردنبند از لابه لای خاک بیرون آمد . این بی تردید بخشی از گنجینه افسانه ای پریام شاه بود ، گنجینه ای شامل بیش از 9 هزار قطعه اشیاء عتیقه و سکه های طلا و سنگهای قیمتی .

 

  

 

قسمتی‌ از کشفیات هانریش شلیمان

 

براستی این ماجرا که چگونه فردی نا آشنا به اصول باستانشناسی و بی آنکه در این راه تحصیل کرده یا تجربه ای به دست آورده باد ، صرفا با تکیه بر حدس و گمان و به پیروی از افکار و آرزوهای خود بتواند به گنجینه ای چنین گرانبها برسد و از ان مهمتر ، پرده از روی بخشی دیگر از تاریخ باستان بردارد ، خود به افسانه ای شگفت انگیز و باور نکردنی شباهت دارد .

بله ، آن محل ، در حقیقت همان تروای باستانی بود که به راهنمایی افسانه پردازی چون هومر و پشتکار مرد با اراده ای همچون هاینری شلیمان از ژرفای افسانه ها هویدا شد و به واقعیت پیوست .

 

  

بازدید از گنجینهای کشف شده به دست هانریش شلیمان

 

بعدها بررسی های علمی انجام شده روی یافته های تپه حصارلیق ثابت کرد که جنگ معروف تروا در 12 قن پیش از میلاد مسیح به وقوع پیوسته است و خلاف آنچه هومر می پنداشت ، دلیل واقعی آن ، نه افسانه پاریس و هلن ، بلکه اهمیت نظامی و تجاری آن نقطه از تنگه داردانل در روزگار باستان بوده است . در واقع ، یونانیان می خواستند حاکمیت خود را بر تجارت و داد و ستد آن منطقه تثبیت کنند .

با درگذشت هاینریش شلیمان ، در سال 1882 ، حفاری تپه حصارلیق نیز متوقف ماند و بیش از نیم قرن دیگر ، پرده سکوت و فراموشی بر تروا افتاد .

اما در سال 1932 ، بخش باستانشناسی دانشگاه سن سیناتی ( آمریکا ) بر آن شد عملیات کاوش در آن منطقه را از سر گیرد و کار ناتمام هاینریش شلیمان را به اتمام برساند .

پس از چندین مرتبه خاکبرداری علمی و بررسی لایه های خاک و سنگ و یافتن انواع ظروف ، سکه ، سلاح های جنگی و اسکلت انسان ، دانشمندان دریافتند که : آن منطقه از 3500 سال پیش ، محل سکونت انسان و تمدنهای مختلف بوده است . در واقع ، تروا نه یک شهر ، بلکه چندین شهر بوده است .

نخستین تروا ، در حدود سال 1500 قبل از میلاد ساخته شد که مردمی با شرایط زندگی ابتدایی و خانه هایی ساخته شده از چوب و پوشال در آن می زیستند . این شهر با آتش سوزی از میان رفت .

 

 

 

  

تصویر اسب ترو ا بر روی یکی‌ از آثار کشف شده در ترو ا

 

دومین تروا ، که روی خاکسترهای شهر نخست ساخته شد ، در تهاجمی سنگین و بی رحمانه نابود شد . تروای سوم ، شهری بود با کوچه های تنگ و خانه هایی که سقف کوتاه داشتند . در تروای چهارم ، زندگی به شکل راحت تری جریان داشت و در هر خانه ، تنوری برای پختن نان و گرم کردن خانه وجود داشت .تروای پنجم را حمله و تهاجم سواره نظام نابود کرد . و تروای آخر دیوارهای بلند و محکم و جنگجویانی دلاور داشت که بتدریج به یک مرکز داد و ستد و تمدن بزرگ در دوران باستان تبدیل شد . همین امر حسادت یونانیها را برانگیخت ، تا انجا که در قرن 12 قبل از میلاد به آن حمله ور شدند و پس از سالها محاصره ان ، سرانجام دروازه اش را گشودند . و آن را با خاک یکسان کردند .  این همان جنگی بود که 300 سال بعد ، یعنی در قرن نهم قبل از میلاد ، هومر به افسانه سرایی درباره اش پرداخته و دلیل وقوع جنگ را هلن و پاریس دانسته بود .

آخرین و بالاترین لایه ای که از تپه حصارلیق برداشته شد ، متعلق به ویرانه های شهری است که از تمدنی مشابه تمدن روم بهره مند بود . این امر ثابت می کند که تروای ششم در قلمرو امپراطوری روم باستان قرار داشته است .

پس ، اگر هومر افسانه ای چنان زیبا درباره جنگی که 300 سال پیش از او در تروا به وقوع پیوسته بود ، نمی سرایید ...

اگر افسانه ایلیاد به هر زبان ترجمه نمی شد و در سراسر جهان انتشار نمی یافت...

و اگر بچه ای در روستایی دور افتاده در آلمان ، افسانه هومر را فقط به صورت قصه ای می نگریست که باید مطالعه کرد و به سادگی از ان گذشت ، به این زودی و شاید هم هرگز نقاب از چهره یک تمدن گمشده باستانی برداشته نمی شد . افسانه ایلیاد ، چراغی بود که به دست هوم برافروخته شد تا فرا روی هاینریش شلیمان باشد و به هدایت آن ، تا اعماق تاریخ پیش برود و برای آیندگان خبر بیاورد .

افسانه ایلیاد ، اگر قرنها با نام سردارانی همچون هکتور ، پاریس ، آشیل ، اولیس ، نستور و پاتروکل همراه بود ، امروز برای مردم جهان یاد آور نامی دیگر نیز هست :

نام هاینریش شلیمان (1882-1821) ، که بعدها " پرده گشای افسانه ها " لقب گرفت .


Write by: meraj marjani "برگرفته از کتاب کاوش در گذشته نوشته هوشنگ فتحی"


لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید


"لینکهای مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید"


یونان سرزمین اسطوره ها_۱


یونان سرزمین اسطوره ها_۲




 

یونان سرزمین اسطورها-۲

با سلام خدمت دوستان عزیز امیدوارم که موفق باشید چند سال پیش در اخبار اعلام کرد که دولت مصر برای دومین بار پیکر مومیایی " توت عنخ آمون " فرعون سلسله هجدهم را به نمایش گذاشته است در پی درج این خبر در رسانه ها سیل جهانگردان و باستانشناسان عازم مصر شدند حالا سئوال اینجاست ما با داشتن این همه آثار باستانی چرا نباید از انها بهره برداری صحیح در راه جذب جهانگردان کنیم آیا ایران کشور کوچکی در برابر تمدنهاست یا مشکل جای دیگریست ؟ در قسمت اول " یونان سرزمین اسطوره ها" گفتیم که هومر شاعر نابینای یونان درباره حماسه ایلیاد داستانهایی نوشت که همه مردم جهان بر این باور بودند که همه اینها افسانه ای بیش نیست و همه ساخته اندیشه توانای هومر است ولی " هاینریش شلیمان " بر این گفته ها هیچ اعتقادی نداشت ...


 

  

یونان سرزمین اسطورها-۲

 
 
تروا _ ۲ 
  هاینریش شلیمان از همان کودکی بر این باور بود که داستانی چنین زیبا نمی تواند سراسر غیر واقعی و ساخته و پرداخته یک نفر باشد . پدر او که تنها معلم مدرسه دهکده بود ، وقتی شگفتی فرزند خود را نسبت به افسانه ایلیاد دید ، با لبخند مهر آمیزی گفت : " این افسانه را با آنکه بسیار دلنشین و گیراست ، نباید جدی گرفت . "

هاینریش همانطور که بزرگتر می شد ، آرزو می کرد که روزی برسد تا او بتواند به مکانی که شهر تروای باستانی قرار دارد ، برود و در ساحلی قدم بگذارد که روزگاری سرداران یونانی و تروا در ان نبرد کردند . او که در آرزو دیدن سرزمینهای دور بود ، در جوانی ، با سری پرشور و روحیه ای امیدوار ، از روستای خود بیرون آمد و ملوان کشتی شد . دست سرنوشت حوادث بسیاری برای او رقم زد . طی چند سال دریانوردی ، کشتی هاینریش گرفتار طوفانهای سختی شد و دوبار در هم شکست . اما هر دو بار ، او  به شکلی معجزه آسا از مرگ نجات یافت . یک بار نیز از زلزله هولناک شهر سانفرانسیسکو جان سالم به در برد . او بعدها به عربستان رفت تا مکه را دیده و آئین مسلمانان را از نزدیک تماشا کند .

هاینریش در همه حال از مطالعه و تحقیق باز نمی ماند . رفته رفته چندین زبان ، از جمله یونانی را فرا گرفت . در سن 46 سالگی موفق شد برای نخستین بار به سرزمین آرزوهای خود ، یعنی یونان قدم بگذارد ، به سرزمینی که افسانه ایلیاد آغاز شد و دامنه آن به ساحل تروا کیده شد .

هاینریش همیشه از خود می پرسید که ساحل تروا کجاست ؟

با کمی مطالعه و انگاه پرس و جو از سالخوردگان محل ، دریافت که تروا مرکز ناحیه " تروآس " در منطقه " داردانوس " بوده که تنگه " داردانل " نیز از همین نام گرفته شده است . بنابراین ، دریافت که پاسخ پرسشهایش را باید در ان سوی دریای اژه و در خاک ترکیه ، یعنی در ساحل داردانل بیابد.

 

 

 

به فاصله ده کیلو متر از مدخل تنگه داردانل ، دهکده ای کوچک اما بسیار قدیمی به نام بونارباشی قرار دارد . ، ایا این دهکده همان تروا نیست ؟

هاینریش افسانه ایلیاد را به خاطر آورد . به گفته هومر در این افسانه ، قلعه تروا در وسط یک دشت بزرگ بنا شده و فاصله آ ن از دریا چنان بود که یک جنگجوی یونانی می توانست در یک روز ، چند بار میان لشکر گاه و کشتیهای لنگر انداخته در ساحل رفت و آمد کند . هاینریش محاسبه کرد که اگر بورناربای همان تروای باستان باشد ، یونانیان باید روزی 50 کیلومتر میان لشکرگاه و ساحل رفت و آمد کرده باشند و چنین کاری به سادگی ممکن نبود . بنابراین ، تروا باید در جایی باشد نزدیکتر از بورنارباشی به دریا .

با کمی تحقیق ، هاینریش متوجه شد در ان حوالی تپه ای هست که اهالی ان محل ان را " حصارلیق " می نامند . فاصله حصار لیق از دریا حدود دو ساعت پیاده روی بود و دیوارهای مخروبه و تخته سنگهای بزرگ و کوچک ان منطقه ، از وجود یک مکان تاریخی حکایت می کرد .

هاینریش بر ان شد که دست از تجارت و بازرگانی و مسافرت به این سو و انسوی جهان بردارد و همه ثروت و تجربه خود را صرف کاوش و حفاری در ان منطقه کند . پس ، گروهی کارگر به استخدام هاینریش در آمدند و عملیات خاک برداری آغاز شد . این واقعه در سال 1870 میلادی اتفاق افتاد .

دو سال از حفاری گذشت . در این مدت با انکه برخی ابزار فلزی ، ظروف سفالی و سنگی کشف شد ، اما هیچ نشانه و دلیلی که ثابت کند ، تپه حصارلیق همان تروای باستانیست ، بدست نیامد . در این زمان ، هاینریش به 50 سالگی رسیده بود  هاینریش چون دلبستگی شدیدی به یونان و تمدن باستانی ان داشت ، همسر خود را از یونان برگزیده بود ، که او نیز زنی بود شیفته تمدنهای باستانی و کاوش در فرهنگ گذشتگان .

این زوج جستجوگر ، با امیدواری بسیار به حفاری در تپه حصارلیق ادامه می دادند . هاینریش اطمینان داشت که هر چه هست ، در زیر انبوه خاک و سنگی است که از قرنها قبل در ان منطقه روی هم انباشته شده بود .

 

 

  

 

سوفیا شلیمان

همسر یونانی هاینریش شلیمان  

او عملیات خاکبرداری را به کمک همسر خود ، در منطقه ای وسیع ادامه داد و هدایت کرد . در ان ایام ، هنوز شیوه خاکبرداری از مکانهای تاریخی به شکل امروز و به صورت علمی و اصولی نبود و ابزارهای خاص خود را نداشت . علاوه بر این ، هاینریش نیز در این ضمینه تازه کار و ناآشنا بود و فقط از افسانه ایلیاد و اشعار هومر الهام می گرفت >.

کارگران با وسایل ابتدایی و ناقص خود ، خاکهای برداشته شده و کلنگ خورده را در کیسه می کردند و بر گاریهایی که با شتر یا گاو کشیده می شدند ، به محلی دور تر می بردند . چشم هاینریش پیوسته به دنبال دیوار سنگی عظیمی بود که از برج و باروی شهر تروا حکایت کند . اما هیچ نشانه ای نبود . نه ستونی ، نه سنگی ، نه دروازه شکسته ای و نه شمشیر و سپری ، هر چه بود ، خاک بود و خاشاک و چیزی کم ارزش و بی نشان .

 

 

 

 " حصارلیق " 

با سپری شدن یکسال دیگر از عملیات خاکبرداری ، لایه ای ضخیم از خاک و سنگ در منطقه ای وسیع از تپه حصارلیق برداشته شد . از روی انواع ابزارها و لوازم کشف شده ، به تدریج به این نتیجه رسیدند که طی قرنها و هزاره ها ، چندین بار در این منطقه ویرانی و اتش سوزی رخ داده است و هربار نسلهای بعدی دوباره دران شهری تازه ساخته  اند .

هاینریش مصمم بود به کمک کارگران خود ، انقدر خاک و سنگ از روی تپه حصارلیق بردارد که سرانجام به شهر آرزوهای خود ، یعنی " تروا " برسد . شبها که همه جا را سکوت و آرامش فرا می گرفت ،او مانند اشباح در ویرانه ها قدم می زد و افسانه ایلیاد را زمزمه می کرد و از خود می پرسید : " کجاست ان شکوه و عظمتی که هومر از شهر طلایی تروا بازگو کرده بود ؟ چرا هیچ نشانی از دیوارهای عظیم قلعه تروا نیست ؟پنج ماه دیگر سپری شد ، باز هم کاوش ها به نتیجه قابل توجهی نرسید . هاینریش در یادداشهای روزانه خود نوشت : " من حتی اگر به چیزی دست نیابم ، باز هم خوشحالم . زیرا که عمر و ثرت خود را وقف زنده نگه داشتن رویاهای کودکیم کرده ام . پس، تا وقتی که زنده ام ، نا امید نخواهم شد و به کار خود ادامه خواهم داد .  

 ( قسمت _دوم ) ادامه دارد ...


Write by :meraj marjani " برگرفته از کتاب کاوش در گذشته نوشته هوشنگ فتحی " 

 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید

اناتولی ترکیه



"لینکهای مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید"


یونان سرزمین اسطوره ها_۱



یونان سرزمین اسطوره ها_۳

 

یونان سرزمین اسطوره ها-۱

با سلام خدمت دوستان عزیز امیدوارم موفق باشید امروز درباره چهارمین تمدن انتخابی از نظر سنجی صحبت می کنیم تمدنی در نزدیکی تمدن ایران و مصر و محل اسطوره های جهان ...


یونان سرزمین اسطوره ها-۱ 

 

 

 

تروا  


در صبح روز عید کریسمس سال 1829 میلادی ، در دهکده ای در کشور آلمان " هاینریش شلیمان (Heinrich Schliemann) هشت ساله ، از پدر خود هدیه ای دریافت کرد . این هدیه ، یک کتاب داستان بود ، قصه ای از افسانه های یونان باستان که دارای نقاشی های بسیار زیبایی بود . داستانهای شگفت انگیز این کتاب ، هاینریش را بر بال خیال به گذشته های بسیار دور می برد ، به دنیای پرماجرایی که " هومر " شاعر و اسطوره پرداز نابینای یونان باستان در قالب قصه ای شیرین سراییده بود . این قصه درباره شهر " تروا " و جنگی بود که در پای دروازه محکم و دیوارهای بلندش در گرفت .

 

 

  

 

Homer and His Guide, by William-Adolphe Bouguereau  1825–1905  

  

هومر ، در داستان " ایلیاد " که مجموعه 24 قسمتی از اشعار حماسی است ، چنین افسانه سرایی می کند :

" هکوب ، همسر پریام ، شاه تروا در انتظار فرزندی بود . پیش از انکه کودک متولد شود ، پیشگویان خبر دادند که او سرنوشت شومی خواهد داشت و سبب نابودی و ویرانی کشور تروا خواهد شد . هکوب ، نام فرزند خود را که پسر بود ، پاریس گذاشت اما پریام دستور داد که پاریس را دور از چشم مادر بربایند و بر کوه " آیدا " بگذارند تا طعمه حیوانات وحشی شود . ولی این کودک رها شده را چوپانان یافتند و بزرگش کردند . ، پاریس در هوای مطبوع و جانبخش کوهستان آیدا رشد کرد و در ورزشهای گوناگون استاد شد ، چندان که آوازه نیرمندی و برازندگی او در همه جا پیچید و به گوش پدر و مادرش رسید ، پریام ، فرزند را به حضور طلبید و چون او را جوانی نیرومند و باهوش یافت ، برای یک ماموریت مهم به دربار منلاس ، فرمانروای " اسپارت " فرستاد .

پاریس در دربار منلاس ، " هلن " را دید که در زیبایی بی همتا بود . هلن و پاریس از دربار منلاس گریختند و به تروا رفتند . این ماجرا بر منلاس گران امد و شکایت به نزد برادر خود ، " آگاممنون " سلطان قدرتمند " مسینا " برد . آگاممنون ، نیز نتوانست چنین توهینی را به خود و برادرش بپذیرد . پس دستور داد تا سرداران و فرماندهان سراسر یونان با لشکریان خود جمع شوند و به قصد انتقام ، راه تروا را در پیش گیرند .

بزودی سپاهی عظیم از یونانیان انتقامجو سوار بر کشتیهای جنگی به حرکت در امد ، از دریای اژه گذشت و قدم به ساحل تروا ، در مدخل تنگه " داردانل " نهاد . از ان سو جنگجویان تروا به فرماندهی " هکتور " برادر بزرگتر پاریس ، دروازه بزرگ قلعه تسخیر ناپذیر را بستند و برای دفاع آماده شدند .

در جنگ تروا ، یونانیان با سردارانی همچون " آشیل ، اولیس ، نستور و پاتروکل " قصد نابودی تروا و انتقامگیری را داشتند که ... بر خلاف انتظار انها ، در نخستین روزهای جنگ ،  پاتروکل ، بدست هکتور سردار یونانیان کشته شد . به خونخواهی پاتروکل ، آشیل قدم به میدان نهاد و  هکتور را به مبارزه تن به تن طلبید . هکتور از قلعه بیرون آمد ، اما خبر نداشت که آشیل رویین تن است و هیچ اسلحه ای به او کارگر نیست . مادر آشیل چون هنگام تولد فرزندش از پیشگویان شنیده بود که این کودک در جنگ تروا کشته خواهد شد ، فرزند خود را را به سوی رود " ستو " برد و در آبهای جادویی رود شستشو داد تا هیچ اسلحه ای به او کارگر نشود . اما ، آب به پاشنه آشیل که در میان دو انگشت مادر بود نرسید و بدینسان تنها از همانجا می شد به آشیل اسیب رساند .

جنگ هکتور و آشیل از وقایع هیجان انگیز  " حماسه ایلیاد " است . این نبرد تن به تن و طولانی ، سرانجام به پیروزی آشیل و کشته شدن هکتور انجامید ، آشیل به انتقام پاتروکل ، پاهای هکتور را با طناب به ارابه خود بست و در حالی که اهالی تروا شیون کنان از بالای دیوار قلعه به صحنه دلخراش می نگریستند ، پیکر بی جان هکتور را به هر سو می کشید .

کاهن معبد تروا ، راز آشیل را برای پریام و پاریس فاش کرد و گفت که او را فقط با هدف قرار دادن پاشنه پایش می توان کشت . روز بعد پاریس به خونخواهی برادر به میدان رفت و آشیل را به مبارزه طلبید . آشیل ، مطمئن به میدان رفت و پیکار آغاز شد ، پاریس جنگ و خونریزی را به قدری ادامه داد که سرانجام فرصتی یافت و نیزه را با تمام قدرت به پاشنه آشیل کوبید و ... بدین ترتیب ان سردار بزرگ را کشت .

این جنگ  سالها طول کشید . برج و باروی بسیار محکم تروا اجازه نمی داد سربازان یونانی بتواند فکر ییروزی را در سر بپروانند . کسی که نمی دانست که عاقبت این جنگ چه میشود و چگونه پایان می پذیرد . سربازان ، خسته و سرداران نا امید شده بودند .

در این مدت ، اولیس نقشه ای زیرکانه در سر می پروراند . او که فرمانوای ایتاکا بود و از رهبران جنگ تروا به شمار می رفت در خردمندی شهرت داشت .

هومر در منظومه ادیسه ، داستان سرگردانی اولیس را در بازگشت از جنگ تروا ، با بیانی شور انگیز و گیرا آورده است . نقشه اولیس این بود که با حیله ای زیرکانه ، گروهی از جنگجویان یونانیرا به درون قلعه تروا بفرستند تا آنها دروازه را بر روی سپاهیان یونانی بگشایند . پس ، هزاران سرباز یونان دست بکار شدند و در حالی که مدافعان تروا از بالای دیوار به کار آنها می نگریستند ، رفته رفته پیکر یک اسب چوبی بسیار بزرگ در برابر نگاه مبهوت آنها شکل گرفت .

 

 

 

این کار که پایان یافت ، جنبش در میان لشکریان یونانی افتاد . آنها چنان نشان می دادند که دیگر از این جنگ بی حاصل خسته شده اند و آهنگ بازگشت به وطن خود دارند .

سربازان یونانی ، گروه گروه راه ساحل را در پیش گرفتند و پس از سوار شدن بر کشتی ، در افق دریا ناپدید شدند . سرور و شادیاهالی تروا از این واقعه ، پایان نداشت .

بزودی دشتی خالی در برابر انها بود و اسبی چوبین که یونانیان به یادگار گذاشته بودند . اهالی تروا دروازه شهر را گشودند و شادی کنان ، انچه را که از لشکریان یونانی به جای مانده بود ، به غنیمت برداشتند ، از جمله اسب چوبین را به غنیمت برداشتند وان را با طناب به داخل کشیدند ،  غافل از ان که سی جنگجوی یونانی به فرماندهی اولیس در داخل اسب پنهان شده اند ، ان را به شهر بردند تا تقدیم  خدایان کنند .

شب هنگام ، زمانی که اهالی تروا خسته از جشن و پایکوبی به خوابی خوش رفته بودند ، جنگجویان یونانی به چابکی از داخل اسب چوبی پایین امدند و دروازه بسیار محکم شهر را بر روی دیگر جنگجویان یونانی که در دل تاریکی شب بازگشته بودند ، گشودند .

شهر تروا بدست یونانیان افتاد و پس از تاراج به اتش کشیده شد . بدینسان همانگونه که پیشگویان خبر داده بودند ، پاریس موجب نابودی وطن شد ... و قرنها ، همه گمان می کردند که جنگ تروا افسانه ای بیش نبوده که هومر ، این حماسه سرای بزرگ یونانی ، ان را به یاری اندیشه توانای خود ساخته و نظم در اورده است . 

 ( قسمت اول ) ادامه دارد ...


Write by : meraj marjani "برگرفته از کتاب کاوش در گذشته تالیف هوشنگ فتحی" 

 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید


"لینک‌های مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید "


یونان سرزمین اسطوره ها_۲



یونان سرزمین اسطوره ها_۳