عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است
عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است

خدایان مایا



 21دسامبر 2012 هم به قسمت زیرین پستهای وب رفته و به تاریخ پیوست ، در طول تاریخ ، بشر همواره نگران ، پایان هستی بوده است ، در طی این سالها ، افراد زیادی به اینگونه نگرانی ها ، دامن زده و یا خود را مدعی پیشگویی ، آخرالزمان دانسته اند ، در این مورد خاص هم اینگونه افراد با اختلاط پایان تقوم قوم مایا و پیشگوئیهای نوستر آداموس و پیشگوئیهای سومریان و حتی برخورد سیاره نیبیرو که ابتدا گفته شده بود در تاریخ 2003 با زمین برخورد می کند ولی بعدها به دلیل تاخیر به تاریخ 21 دسامبر 2012 انتقال یافت ، به انتظار نشسته بودند که لااقل در تاریخ مذکور حادثه ای به وقوع بپیوندد ، و ایشان را روسفید کند ، ولی گویا اینگونه نشد ، و دریغ از یک حادثه تصادف در یک اتوبان که انجام نشد ، و قادر مطلق همچنان راز این معما را همچنان در اختیار خود نگاه داشت ، تا اینگونه افراد دوباره ، تاریخ جدیدی را برای وقوع اینگونه حوادث جستجو کنند و دیگران را نگران کنند . ولی در واقع دلیل اختلاط پیشگوئیهای نوستر آداموس با تقویم قوم مایا چه بود ؟ در واقع نوستر آداموس هیچ اشاره ای به نابودی جهان در تاریخ 21 دسامبر سال 2012 در پیشگوئیهای خود نکرده است و بیشتر معتقدان ، پیشگوئیهای نوستر آداموس را تا پایان هزاره پیش بینی کرده اند ، نوستر آداموس نظریه نابودی زمین را در بیشتر پیشگوئیهایش با عوامل طبیعی و بشری پیش بینی کرده که مسبب آن در بیشتر مواقع خود بشر است و در مورد قوم مایا هم که هم چیز روشن است ، و ایشان 21 دسامبر 2012 را البته در تاریخ میلادی پایان دوره قدیم خود و آغاز دوره جدید نامیده بودند . دلیلی قانع کننده برای این اختلاط وجود ندارد تنها دلیل آن سندیت بخشیدن به گفته های خود در مورد پیش بینی های قوم مایا بود .

معراج مرجانی

Meraj marjani

Marjani.meraj@gmail.com

www.medjai.blogsky.com

 



 

خدای خورشید در مایا


خدایان مایا



باستانشناسان در زمینه فرضیاتشان درباره خدایان مایا نامطمئن هستند ، چون این موضوع هم ، به اندازه دیدگاه مایا ها در باب هستی ، پیچیده و مبهم است . مایاها معتقد بودند که خدایان قادرند سرشت خود را و نیز شکل و شمایل خود را تغییر دهند . این بدان معناست که یک خدا را می توان به اشکال مختلف در کارهای هنری نمودار ساخت . این مسئله کار باستانشناسان را در تشخیص هویت تک تک خدایان و ارتباط وی با تمام شکل هایش ، دشوار ساخته است . مایکل کو چنین نظر می دهد :

اطلاعات ما درباره خدایان شناخته شده مایا ها بسیار ناچیز است . این نکته که دنیای دیگر آنان مملو از تعداد بی شماری از خدایان است ، نکته ای است که در نوشتارهای قرن هیجدهم نیز مشاهده می شود ، مثلا در " آیین های با کاب ها " از 166 خدا { الهه } نام برده شده است ، یا در نوشتارهای پیش از تسلط اسپانیایی ها که در نام آنها بیش از سی خدا ذکر شده است . این ... گوناگونی و تعَدد خدایان تا حدودی به علت آن است که هر کدام از خدایان تعداد زیادی حالت و منظر داشته اند . در درجه اول باید گفت که هر یک از آنان یک نفر نبوده بلکه چهارنفربوده اند که جداگانه مسئولیت یکی از رنگ های چهار جهت اصلی را [ قرمز =  مشرق ، سفید  شمال ، سیاه  =  مغرب و زرد =  جنوب ] به عهده داشتند . در درجه دوم این عده ظاهرا مشابهی نیز از جنس مخالف به عنوان معاشر و مصاحب برای خود داشته اند ... و سرانجام هر خدای آسمانی ، همتایی قابل رویت [ دارای شکل و شمایل  ] در دنیای زیر زمینی داشته است که پس از مرگش به زیر زمین می رفته تا زمانی دیگر در آسمان ها ظهور کند .



کوکولکان



ولی باستانشناسان نظریه دیگری مطرح می کنند که طبق آن مهم ترین خدای مایا ها ایت زامنا یا " خانه مارمولک " بوده است . این خدا دو شکل دیگر هم داشته است : هوناب کئو : به معنای نخستین " خدای زنده " و کوکولکان به معنای " مار بالدار " مایا ها ظاهرا بر این باور بودند که خدای یاد شده خویشتن را در آسمانها به صورت کهکشان راه شیری نیز ظاهر می ساخته است . ایت زامنا آفریدگار تمام هستی است ، وی تمام جنبه های مرگ و زندگی را در سراسر عرصه ها از جمله فرایند نوشتن و دانش انسانی را تحت نظارت خویش دارد ، همچنین بر تمام خدایان دیگر سرپرستی می کند .


یوم چاک ، خدای باران

دو خدای مهم دیگر عبارت بودند از کی نیچ آهائو و هوناهپو ، اولی خدای خورشید و دومی خدای سیاره زهره که در ناحیه آمریکای مرکزی بسیار درخشنده است و با چشم غیر مسلح قابل رؤیت . خدای خورشید ، اشکال فراوانی داشت ، عیناً مانند خورشید که از هنگام طلوع تا موقع غروب شکل های گوناگونی به خود می گیرد . این شکل ها مشتمل بودند بر یک مرد جوان ( طلوع بامداد ) ، مردی در حال مرگ ( غروب آفتاب ) ، و یک جاگوار ( شب ) .اعتقاد بر این بود که شب هنگام خورشید به دنیای زیرزمینی می رود ، سپس خدای زهره بامدادان وی را با چاپلوسی از آن قلمرو بیرون می آورد ، زیرا معمولا زهره پیش از طلوع بامداد ظاهر می شود . برای کشاورزان دو خدا اهمیت ویژه ای داشتند یکی یوم کاکس ، خدای باروری و ذرّت ، و دیگری یوم چاک ، خدای باران ، که غالبا به صورت خزنده ای ترسیم می شد که دارای نیش و دندان مار است . چهار شکل گوناگون از خدای باران وجود داشت ، که هر یک از آنها با رنگ و جهت مشخصی نمایان می شد :  سرخ برای چاکٍِ مشرق ، سیاه برای چاک مغرب ، سفید برای چاک شمال ، زرد برای چاک جنوب . چهار مردی که معمولا شمن ها را یاری می کردند نیز به احترام این گوناگونی ، چاک خوانده می شدند .

سایر اعضا جامعه نیز برای خود خدایانی مخصوص داشتند که به رفاه حالشان ارتباط پیدا می کرد. مثلا خدای مربوط به بازرگانان شامل آه چیکوم اک خدای ستاره شمال می شد که بازرگانان را از راه های دور به منزلشان هدایت می کرد ، و نیز اک چواه که خدای تجّار کاکائو بود .

خدایی که برای زنان اهمیت فراوان داشت ایکس چِل خوانده می شد به معنای زن رنگین کمان که مسئول تولد نوزادان ، شفا دادن ، و پیشگویی بود . خدایان مربوط به مرگ و بیماری عبارت بودند از :  یوم سی میل که کارش انتقال بیماران و افراد مشرف به موت به دنیای زیر زمینی بود ، و بولوک چابتان که خدای جنگ و قربانی آدمیان بود و نیز ایکس تاب ، خدای خودکشی ( که در نظر آنان عمل خطا و نامعقولی نبود ) .

مایا ها ضمنا بر این باور بودند که هر آدمی همزادی دارد که می تواند زندگی وی را تحت تاثیر قرار دهد . این همزادان که به صورت روح بودند در دنیای دیگر اقامت داشتند و با خدایان می زیستند _ به ویژه در آن بخش دنیای دیگر که دنیای زیرزمینی خوانده می شد _ ولی انسان ها می توانستند از راه دعا و مراسم دینی و در محل های مشخصی ، با آنان ارتباط برقرار کنند . غارها مخصوصا ، مکان های مقدسی به نظر می رسیدند که امکان داشت در آن جا با ارواح مردگان تماس حاصل نمود .


Write By :MerajMarjani

Maya Civilization

‚ PatriciaAuthor :Netzley

Translator :FaridJavaherKalam

 

 *لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید *

روز رستاخیز

ویژه نامه 21 دسامبر 2012 ( روز رستاخیز )


نابودی زمین ، آخرین جمله از کتاب آفرینش ، همیشه باعث نگرانی مردم اعصار حال و پیشین بوده است ، شاید برای بسیاری پیش بینی زمان نابودی زمین ، غیر ممکن تلقی شود ، ولی مردمانی در آمریکای مرکزی که در بسیاری از پیشگویی های خودشان ، موفق بوده اند ، پیشگویی کرده اند که به صورتی دیگر تفسیر شده است . نابودی زمین به عوامل زیادی بستگی دارد ، خیلی از دانشمندان این عوامل را بدین صورت دسته بندی کرده اند . طبیعی و غیر طبیعی ، که از جمله عوامل طبیعی می توان به سیل ، زلزله ، آتشفشان ، یخبندان و غیره ...و از عوامل غیر طبیعی می توان به بارش شهابسنگهای سهمگین ، برخورد اجرام آسمانی ، که بعضی از اتفاقات فرضی و نظریه ای هم بدان افزوده شده که می توان به خروج ماه یا زمین از مدار ، تغییر قطبین زمین ، انفجارات عظیم شمسی و یا برخورد شراره های سوزان خورشید با زمین را می توان به آن اضافه کرد .بسیاری از شرکت های بزرگ فیلمسازی با استفاده از اینگونه نگرانیها ، به سوی ساخت اینگونه از فیلمها روی آورده اند . بسیاری از مردم به طوری جذب اینگونه از ساخته ها شده اند که بدان ایمان آورده اند ، در حال حاضر برای وقوع عوامل طبیعی که بتواند موجب نابودی زمین شود ، کمی دیر است ، چون تا زمان پیشگویی قوم مایا  ، زمان زیادی باقی نمانده است ، ولی آیا ممکن است در زمان پیشگویی قوم مایا یکی از عوامل غیر طبیعی رخ دهد ، این پدیده در بسیار موارد مردود بوده و غیر ممکن است ، ولی در این صورت ، تکلیف پیشگویی قوم مایا که به اربابان زمین ملقب هستند چه می شود ، همه به وقوع این حوداث توجه دارند ولی به یک مورد بسیار کلیدی توجه نمی کنند ، و این نکته کلیدی این است که قوم مایا این تاریخ را پایان دوره قبلی و آغاز دوره جدید لقب داده اند .

معراج مرجانی

Marjani.meraj@gmail.com

www.medjai.blogsky.com



روز رستاخیز



مایاها گذشته از شمارش طولانی و شمارش کوتاه ، شیوه های عدد نویسی دیگری هم داشتند . یکی از این ها مجموعه قمری است با هشت علامت و رقم مشخص در ارتباط با گردش ماه در زمانی مشخص .

شواهد و مدارک فراوانی هم بر روی ستون های یادمان و هم بر روی لوحه های انگشت شماری باقی مانده اند که اثبات می کنند مایاها دانش ریاضی را برای محاسبات گوناگون نجومی به کار می بردند . مایکل کو در زیر مثالی از دانش مایاها در زمینه ستاره شناسی بیان می دارد :

هم مایا شناسان و هم ستاره شناسان توجه زیادی به جدول های خسوف و کسوف مایاها نشان می دهند ، این جدول های خسوف و کسوف هفت صفحه از یک دستنوشته مقدس و قدیمی مایا را تشکیل می دهد که اکنون در شهر درسدن ( آلمان ) نگهداری می شود وبه همین جهت آنها را دستنوشته درسدن می نامند . در این صفحات یک دوره 405 ماهه که برابر است با 960/11 روز مشاهده می کنیم ، این دوره به آسانی به صورت زیر محاسبه می شود :  260 * 46 ، این خود فرمولی است که مایاها به آن توجه شدید معطوف می داشتند ، زیرا چنین معادله ای آنها را قادر می ساخت تا حرکات اجرام سماوی را با دوره های مقّدس ترین مراسمشان هماهنگ  سازند . این پشتیمان حداقل در نیمه قرن هشتم میلادی و شاید هم خیلی دورتر ، دریافته بودند که خسوف و کسوف فقط در مواقعی رخ می دهند که در خلال دوره ای کم تر یا بیش تر از هجده روز از هنگامی باشد که مسیر ماه با مسیر ظاهری خورشید برخورد می کند ، و این رویدادها در آن جدول های اشاره شده ثبت است ، به زبان ساده تر آن ها خسوف ها را پیش بینی کرده بودند .  



رصد خانه مایا


بخش های دیگری از دستنوشته درسدِن درباره کسوف هاست و بخشی دیگر از آن درباره گردش و مسیر سیّاره زهره است . مایاها محیاسبات جداگانه ای نیز درباره حرکات سیّاره مریخ داشته اند ، و به میزان کمتری درباره سیاره عطارد . همین طور شواهدی در دست است که نشان میدهد آنان درباره حرکات و مسیر سیاره مشتری نیز پژوهش هایی به عمل آورده بودند . مایا ها دانش ستاره شناسی خود را برای پیشگویی ، تعیین و تنظیم دوره سلطنت شاهان و نیز تعیین زمان اجرای مراسم مورد استفاده قرار می دادند . آن ها در عین حال بنای ساختمان های بزرگ ومهم خویش را با مشاهده حرکت و تقارن ستارگان ، در ساعاتی به اصطلاع سعد [ نیکو و خوش اقبال ] آغاز می کردند ، و نیز به صورتی که بتوانند از درون ساختمان حرکت ستاره گان را مشاهد ه کنند . مایکل کو در این زمینه می نویسد :



دستنوشته شهر درسدن


آنتونی آونی ستاره شناس عصر حاضر و هورست هارتونگ مهندس ساختمان ، به این نتیجه رسیده اند که مایای باستان از راهرو ها و پنجره های ساختمان های خود برای دید و رصد ستارگان استفاده می کردند ، و به ویژه این رصد ساختمانی برای سیّاره زهره بوده است . مثلا در شهر اوکسمال تمام ساختمانها در یک جهت مشخص قرار گرفته اند ، بجز منزل و مسکن فرماندار . یک خط عمودی از در مرکزی این ساختمان ، حدودا پنج کلیومتر دورتر به نقطه ای می رسد که کره زهره در جنوبی ترین مسیر خود یا آن تلاقی می کند . این دو دانشمند با همکاری شارون گیبس آشکار ساخته اند که در ناحیه کاراکول در شهر چیچن ایتزا تمام ساختمانها به گونه ای ساخته شده اند که در سال هزار میلادی ، در منتهی الیه مسیر شمالی سیّاره زهره ، جهت داشته اند ، و آن را از یکی از پنجره های فراز برج که به صورت مورّب ساخته شده ، مشاهده می کرده اند ، ونیز در امتداد خطّ مورّب دیگری غروبِ زهره را پس از طی حداکثر مسیر جنوبی اش مشاهده می کرده اند .



سنگ تقویم قوم مایا


پاره ای از دانشمندان معاصر معتقدند مایاها نوعی تنجیم ( طالع بینی ) داشته اند که حاوی زودیاک یا منطقة البروج بوده است – زودیاک نوعی کمربند فرضی بوده که تمام آسمان را می پوشانده و به قطعات و بخش هایی قسمت می شده که هر کدام نام یک مجمع الکواکب را بر خود می گرفته است ، که به نوبه خود پس از تشابه با یکدیگر نامی دیگر می گرفته اند . مایکل کو می گوید :

آیا مایاها ... یک منطقة البروج داشته اند ؟ در این  زمینه کم تر توافق هست ، ولی پاره ای از پژوهشگران نشانه ای از بخشی از یک یک منطقة البروج را بر روی صفحه پاره ای از یکی از کتب عتیقه باستانی مایا ها ، موجود در پاریس مشاهده کرده اند که شکل های این حیوانات را نشان می دهد : عقرب ، لاک پشت ، و مار زنگی که از یک ریسمان آسمانی آویخته شده اند . در زمینه ستاره شناسی مایاها دانسته های اندکی در دست است ، ولی به یقین آنها مجمع الکواکبی داشته اند به نام تزاب ( مار زنگی ، همان که ما پروین یا ثریا می نامیم) و نیز مجمع الکواکب آک ( لاک پشت ، تشکیل شده در ستارگانی در جوزا ) ، و با این ها می توانسته اند شب هنگام زمان را تعیین کنند ، بنابراین داشتن یک زودیاک [ منطقة البروج ] از سوی مایا ها کاملا متحمل است .

بسیاری از دانشمندان معاصر دانش ستاره شناسی مایاها را جالب توجه و حیرت انگیز می دانند ، به ویژه آن که مایا ها تلسکوپ یا حتی عدسی هم نداشته اند که با آن بتوانند آسمان را بررسی کنند . ظاهرا آن ها برای بررسی حرکت ستارگان در معبدها ترکه هایی را به صورت اوریب در محل مخصوصی نصب می کردند ، سپس با مقایسه این نقاط ثابت حرکت ستارگان را بررسی می نمودند . الیزابت بنسون در زمینه موفقیت این روش می گوید :

مایا ها ستاره شناسانی غیر معمولی بوده اند ، تاریخ کتیبه هایشان بر روی ستون های یادمان ، غالبا با اطلاعات و داده هایی از ستاره شناسی همراه بوده است . این کار آسانی نیست که در سرزمینی که تقریباً نه ماه در سال در آن باران می بارد ، رصد ها و پژوهش هایی در زمینه طلوع آفتاب ، غروب آفتاب ، کسوف و خسوف ، حرکت و مسیر سیاره زهره و غیره را انجام می داد . این نکته نیز قابل توجه است که مایا ها توانایی داشتند بررسی و پژوهش هایی در زمینه ستاره شناسی انجام دهند در حالی که ابزار کار آنان اندک و ابتدایی بود ...  . گذشته از همه این ها باید به یاد داشت که مایاها تصوری از کرویّت زمین نداشتند . حرکت اجرام سماوی در نظر آنان گردش به دور یک مسیر نبود بلکه در دید انان رویدادی بود تکراری از یک طرح والگوی مشخّص ، همان طور که زمان نیز در دید آنان طرحی بود تکراری .

پایان جهان در

 2012

باور برخی بر این است که این تاریخ پایان پنجمین دوره ۵۱۲۵ ساله تقویم قوم مایا است. برخی از این عقاید بر اساس برداشت‌های متفاوت از مفاهیمی همچون اسطوره‌شناسی و پیشگویی بر اساس اعداد است. گفته می‌شود پس از آغاز مجموعه تحولات دسامبر ۲۰۱۲، سیاره زمین و ساکنان آن متحمل تغییرات مثبت فیزیکی و ذهنی خواهند شد و این امر سبب می‌شود که سال ۲۰۱۲ آغاز عصر جدیدی برای بشریت باشد. بر خلاف عقیده ذکر شده در بالا، برخی دیگر باور دارند که سال ۲۰۱۲ آغاز رستاخیزی (آرماگدون) برای بشریت است.


Write By : Meraj Marjani

Maya Civilization

‚ Patricia Author : Netzley  

Translator : Farid Javaher Kalam

And

Wikipedia








آخرین سرخپوست-۲

زوال یک تمدن بشری به عوامل فراوانی بستگی دارد ، که بیشتر این عوامل در مورد تمدن سرخپوست های آمریکا اعمال شد است. متاسفانه در اعصار گذشته مهاجمان غاصب ، برای به ثبت رساندن تمدن خود ، دست به نابودی آثار و سازه های اقوام پیشین می زدند و بیشتر آنها را نابود می کردند ، بسیاری از این اتفاقات  پاکسازی تمدن و فرهنگ در مصر و ایران نیز اتفاق افتاده است ، در بسیاری از این موارد هم آمیختکی فرهنگها باعث زوال فرهنگ مهاجم نیز شده است که برای مثال می توان به حمله مغول به ایران اشاره کرد که فرهنگ مهاجم طی سالها زوال یافته و از بین رفته است ، ولی این در مورد حمله مهاجمان به سرخپوستها بلعکس عمل کرده است و فرهنگ آنان را از بین برده است ، فرهنگ غاصب در بسیاری از موارد مثل قدرت و ثروت و فرهنگ در سطح بالاتری بوده است که این در مورد حمله مغول به ایران صدق نمی کند . امروز قسمت دوم و آخر  ، مقاله آخرین سرخپوست را به پایان می بریم . دوستان عزیز می توانند نظرات خود را قسمت نظرات مطرح کنند .

معراج مرجانی

Marjani.meraj@gmail.com

www.medjai.blogsky.com




رئیس سرخپوستهای قبیله سیو ، معروف به « گاو نشسته » ، در کنار بوفالو بیل که شکارچی معروف گاوهای بوفالو بود ( عکس در اواخر قرن 19 گرفته شده است )



آخرین سرخپوست-۲



وقتی اروپاییها برای نخستین بار در سواحل امریکا پیاده شدند ، بزودی دریافتند که بزرگترین حادثه در این قاره ناشناخته ، در درجه اول برخورد با سرخپوستهایی است که تقریبا در همه جا پراکنده اند و سگونت دارند و در درجه بعد گاو میشهای وحشی است که در آن هنگام تعدادشان به بیش از 35 میلیون راس می رسید و چنان به نظر می آمد که گفتی تعداد آنها به اندازه همه ماهیان دریاهاست !

سفید پوستهای اشغالگر تصمیم گرفته بودند نسل اقوام سرخپوست را همراه با گاوهای وحشی نابود کنند و تمدن بی پیرایه و راه رسم زندگی پاک و بی آلایش آنها را براندازند . به این ترتیب ، یورش آغاز شد .

قبیله های بزرگ و کوچک سرخپوست در برابر یورش سفید های مهاجم به شدت ایستادگی کردند و با انها جنگیدند تا مانع پیروزی آنها شوند ، اما تیر و کمان سرخپوستها چگونه می توانست با تفنگ و توپ و مسلسل سفید ها برابری کند ؟ سفید های مهاجم موج موج از کشتی ها پیاده می شدند و قبیله های سرخپوست را دسته دسته قتل عام می کردند .




رئیس سرخپوستهای قبیله سیو


قبیله ها ، یکی پس از دیگری شکست می خوردند و با دادن تلفات بسیار عقب می نشستند . زندگی سرخپوستها روز به روز کوتاهتر می شد و جمعیت آنها بسرعت روبه نابودی می رفت .

طی چهار قرن بعد از کریستف کلمب ( یعنی از سال 1492 تا 1890 ) چندین میلیون اروپایی در قسمتهای مختلف خاک امریکا پیاده می شدند و این سرزمین ثروتمند و پهناور را به دنبال طلا و سنگهای قیمتی زیرو رو می کردند .

سرخپوستها ، گر چه در سرزمینهای مختلف قاره آمریکا پراکنده بودند ، اما کم کم سرنوشتی مشترک پیدا کردند ، سرنوشتی شوم که دیگر نه یک وجب خاک داشته باشند ... نه یک راس دام ...نه یک اسب ...نه تیر و کمان ... نه آداب و سنن قومی ... نه احساسات ... نه آرزو و ... نه هیچ .




نشانه های زندگی بسرعت از زندگی سرخپوستها پاک شد و علایم زوال و انحطاط پدیدار گشت . قبایلی که روزگاری چون دانه های زنجیر به هم متصل بودند ، تار و مار و پراکنده شدند و آنهایی هم که از قتل عامها باقی ماند ند ، پس از چندی ، به دلیل آواره شدن در کوهستانها ، خستگی ، تنهایی ، زندگی در غارهای تاریک ، مارگزیدگی ، نیش حشرات ، بیمارهای شدید و گرسنگی می مردند و غذای لاشخورها می شدند .

هیچ جا و هیچ مکانی که از دسترس سفید پوستها دور مانده باشد ، برای سکونت پیدا نمی شد . انها همیشه در حال فرار بودند ، در سکوت زندگی می کردند ، از ترس سفید پوستهای بی رحم و وحشی با هم حرف نمی زدند ، آتش روشن نمی کردند ، همیشه در لا به لای علفها و زیر بوته ها مخفی می شدند یا به صورت خمیده و خزیده راه می پیمودند و یک زندگی سراسر درد و رنج و عذاب را ادامه می دادند . افراد یا قبیله هایی هم که به اسارت در می امدند ، با سر افکندگی و خواری ادامه حیات می دادند .سفید پوستهای مهاجم پس از آنکه سرزمین سرخپوستها را می گرفتند ، خود آنها را نیز به زور به بردگی می کشانیدند و در همان منطقه هایی که قرنها متعلق به آنها و اجدادشان بود ، به صورت برده و بنده به کارهای سخت وا می داشتند . حتی کودکان سرخپوست نیز باید زیر شلاق کار می کردند .

یک سرخپوست برده ، با اندک نافرمانی و یا کم کاری ، به شدت مجازات می شد . کتک خوردن با شلاق چرمی که به نوک ان گلوله سربی اویخته بود ، کمترین مجازات به حساب می آمد ! مجازاتهایی چون بریدن گوش یا آویزان کردن با یک دست از درخت امری رایج بود !

سرخپوستهای برده ، که با مزد اندک به کارهای سخت در معدن و مزرعه و جنگل می پرداختند ، بزودی تباه و پوسیده می شدند و مراسم و زبان و آداب و سنن اجدادی انها رفته رفته از بین می رفت . آنها حتی اجازه نداشتند که برای مردگان خود مراسمی برگزار کنند . جز رنج بردن و جان کندن ، دیگر کاری برای سرخپوستان برده باقی نمانده بود . نه شکار ... نه برگزاری مراسم نیایش ... نه تمرین تیر اندازی با کمان و سوار کاری ... نه آرزو و علاقه ای ... و نه هدفی برای ادامه زندگی جز آنکه دلسرد و نا امید و بی مصرف به گوشه ای بنشینند و بر سرنوشت شوم خود گریه کنند .



ایشی را آخرین سرخپوست وحشی امریکا نامیدند

سرخپوستی مهربان و خندان


ایشی ، یکی از همین سرخپوستهای نگون بخت بود که اینک پس از فراری طولانی به دام می افتاد .

در حدود سال 1872 که ایشی در آن هنگام می بایستی ده ساله بوده باشد قبیله او یعنی " یانا " عملا از نقشه نژادی امریکا پاک شد و تنها چند نفری از آنها جان سالم به در بردند . این بازماندگان ، ترجیح دادند به یک زندگی شبیه جانوران وحشی بسازند و به سفید پوستها تسلیم نشوند . آنها پیوسته در حرکت بودند و کمال دقت را به خرج می دادند که هیچ نشانه ای از خود به جای نگذارند . با تیر و کمان یا تله ، به شکار می پرداختند و در فصل پاییز برای فصل زمستان بلوط ذخیره می کردند .

سفید پوستهایی که در دامنه کوهستان در شهرها و شهرک ها زندگی می کردند هرگز نمی توانستند حدس بزنند که در ارتفاعات کوهستان موجوداتی هستند که در سالهای سال است چهار دست و پا راه می روند و یک زندگی نیمه وحشی نزدیک به زیست حیوانی را ادامه می دهند .

به این ترتیب نزدیک به بیست سال سپری شد . هر چه شهرها بزرگتر می شدند و به جمعیت سفید پوستها اضافه می شد ، این بازماندگان سرگردان به نقطه ای دورتر کوچ می کردند .

در حدود سال 1900 ، به دلیل خستگی و سپری شدن عمر و انواع بیماری ، بیشتر یانا ها مردند و فقط پنج نفر از آنها باقی ماند .

در سال 1908 ، ایشی مادر و خواهر خود را از دست داد . آنها هنگام عبور از یک رودخانه خروشان غرق شدند .

در پایان سال 1908 ، ایشی به کلی تنها ماند . او ، آخرین بازمانده سرخپوستهایی بود که به صورت نیمه وحشی ادامه حیات می دادند .

مدت سه سال دیگر ، ایشی در اعماق جنگلها و دور از چشم سفید پوستها به سر برد . اما ، دیگر نتوانست رنج تنهایی و سرگردانی را تحمل کند . در سال 1911 ، شبی در حالی که از شدت خستگی و گرسنگی از پای در آمده بود خود را به شهر اوروویل ( در کالیفرنیا ) رساند و همانجا تسلیم سفید پوستها شد .

آن زمان ایشی پنجاه ساله نشان می داد .

آیا این موجود که از گذشته ای همانند ماقبل تاریخ آمده بود ، می توانست خود را با تمدن جدید هماهنگ کند ؟

ایشی به دیدن ماشین تحریر و تلفن و زنگ اخبار و دوربین عکاسی و طرز کار آنها به خنده می افتاد . چرا می خندید ؟ هیچ کس دلیل آن را نمی دانست .

همه ، از همه جا به دیدن به دیدار این موجود به ظاهر وحشی اما خوش اخلاق می آمدند یا او را به میهمانی دعوت می کردند .

در سال 1914 نخستین علامت های یک بیماری خطرناک در ایشی ظاهر شد : بیماری سل ! تلاش پزشکان برای مداوا و نجات ایشی نتیجه ای نبخشید و سرفه های خشک و دردناک ، سرانجام ایشی را از پای در آورد .

ایشی تا اخرین لحظه عمر نسبت به همه مهربانی کرد و با همان لبخندی که همیشه بر چهره داشت در بیست و پنجم ماه مارس 1916 میلادی چشم از جهان فرو بست .

بعد از خاکسپاری ایشی ، بر روی سنگ قبرش نوشتند " ایشی آخرین سرخپوست " .

آنچه امروز به عنوان میراث تمدنهای درخشان باقی است ، خاطره عظمت و شکوه دوران فرمانروایی انها بر قاره آمریکاست .

مردمی که سابقا عده آنها به میلیونها نفر می رسید ، امروزه چنان تغییر نژاد یافته اند که دیگر نمی توان آنها را به عنوان یک سرخپوست شناخت . نژاد رو به فنای سرخپوستها ، کم کم در دیگر نژادهای بشری محو شده و می رود تا در ژرفای تاریخ مدفون شود . این حقیقتی تلخ است که نژاد و تمدن قدیم و تاریخی سرخپوستها برای همیشه به نابودی کشانیده شده است .


پایان


Write By : Meraj Marjani

( برگرفته از کتاب کاوش در گذشته تالیف هوشنگ فتحی )


*لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید *

 

 "لینک‌های مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید "

 

 آخرین سرخپوست