عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است
عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است

جهان ناشناخته

دریاها و اقیانوسها همیشه در نگاه ماجراجویان و مکتشفین ، جایگاه عجایب و داستانهایی بود که بسیاری از آنها را به سوی خود کشاند ، بشر همواره علاقه داشت که مسیر اقیانوسها را پیموده و به آن سوی اقیانوسها رسیده و از داستانهایی که ماجراجویان پیشین تعریف کرده بودند مطلع شود . بسیاری از این ماجراجویان حتی دوباره به سرزمین خود بازنگشتند و در بین راه اسیر طوفانها ، گرسنگی و بیماریهای بسیار شده و یا در مسیر حرکت خود ، اسیر بومیان جزیره ای دور دست شده و کشته و اسیر شدند . ولی با این حال این ماجراجویی هرگز به پایان نرسید و تا کنون نیز ادامه دارد .

همانطور که ملاحظه می کنید ، قالب وب عجایب باستانشناسی به طور کامل تغییر پیدا کرده است و با کد ها و لینکهایی که در وب قرار داده شده دسترسی به مطالب را برای علاقمندان ساده تر کرده است شما می توانید نظرات خود را در قسمت نظرات و یا در قسمت نظرسنجی وب که در مورد کیفیت وب می باشد مطرح نمایید .

معراج مرجانی

marjani.meraj@gmail.com

www.medjai.blogsky.com

جهان ناشناخته

از سال 1400 به بعد دوران بزرگ اکتشافات جغرافیایی آغاز شد . کسانی که در این زمان دست به سفرهای اکتشافی زدند ، چندان نادانسته رهسپار سفر نمی شدند . آنها سفرهای خود را بر سه چیز استوار می کردند  : اول چیزهایی که درباره دنیا می دانستند ، بر اساس تجربیات خودشان یا آنچه از دیگران شنیده بودند . دوم چیزهایی که تصور می کردند می دانند ، بر اساس صدها سال افسانه و داستان . سوم چیزهایی که دانشمندان و معلمان تایید کرده بودند ، بر اساس مبانی دانش آن روز درباره جهان . پاره ای از چیزهایی که آنها می دانستند یا حدس می زدند ، حقیقت داشت ، اما بسیاری دیگر فوق العاده مبالغه آمیز بودند یا اشتباها محاسبه شده بودند یا اصولا ساخته و پرداخته خیال بودند .

نقشه جهان از دید اراتستن ، ریاضیدان قرن سوم پیش از میلاد که با استفاده از ریاضیات پایه و مشاهده وضع خورشید ، محیط کره زمین را محاسبه کرد و به شیوه شگفت انگیزی به محیط واقعی زمین نزدیک شد .

تئوری یونانیها

یونانی های باستان جغرافیا را دانشی مهم تلقی می کردند و به آن توجه بسیار داشتند . آنان تصویری شفاف از جهان اطراف حوزه مدیترانه ، دریای سیاه ، و اندکی از ایران و زمین های اطراف دریای کاسپین داشتند . چند مکتشف دلیر از دریای مدیترانه گذشته و به سوی شمال سواحل پرتغال ، فرانسه ، بریتانیای امروزی رسیده بودند و حتی فراتر از آن به سوی شمال رفته بودند . یک یونانی به نام پوتئاس که در دوران اسکندر می زیست ، در قرن چهارم پیش از میلاد به سوی شمال کشتی راند و به سرزمینی رسید که خورشید در آن جا هرگز غروب نمی کرد و آن سرزمین را « توله » نامید ( محل دقیق توله طی 2000 سال اخیر مورد بحث بوده است . عبارت توله اقصی در ادبیات اروپا مجازا به معنی ناحیه ای مجهول است . ) این توله احتمالا جزیره ایسلند یا کشور نروژ بوده است . کشورگشایی اسکندر کبیر دانش مربوط به جهان را گسترش داد .

اسکندر سپاهیانش از رود سند گذشتند ، به افغانستان راه یافتند و بیش از هر اروپایی دیگر در آن زمان در قاره آسیا پیش رفتند .

محاسبات اراتستن

یونانیان باستان این اندیشه را پذیرفته بودند که زمین کروی است . ارسطو فیلسوف بزرگ این دانش را بر چیزی پایه نهاد که خود آن را شواهد «شعور ما » نامید . وی تذکر داد : « فقط یک کره است که می تواند سایه دایره ای شکل به هنگام خسوف بر سطح ماه بیندازد. » در قرن سوم پیش از میلاد ریاضیدان جوانی به نام اراتستن ، محیط کره زمین را محاسبه کرد ، محاسبات او به محیط واقعی زمین بسیار نزدیک تر بود .

اراتستن دومین کتابدار کتابخانه بزرگ اسکندریه بود که در آن زمان خزانه اصلی دانش جهان به شمار می رفت . وی برای محاسبه محیط زمین از ریاضیات پایه و مشاهدات مورد اطمینان استفاده کرد . اراتستن از مسافران شنیده بود که در تحویل تابستانی ( 31 خرداد ) ، به هنگام نیمروز، خورشید در چاهی در ناحیه اسوان ، در جنوب اسکندریه ، به شکل عمودی می تابد . او نزد خود محاسبه کرد که آسوان در فاصله پانصد مایلی جنوب اسکندریه که او می زیست واقع شده است این را می دانست که خورشید هرگز در اسکندریه ، به شکل عمودی نمی تابد . وی با اندازه گرفتن سایه یک برج در اسکندریه در نیمروز 31 خرداد ، از دانش مثلثات استفاده کرد تا زاویه ایجاد شده بر اثر تابش اشعه خورشید بر بالای برج را بدست آورد ، این زاویه حدود هفت درجه بود . پس از معادله بندی هفت درجه و پانصد مایل ، یعنی فاصله بین اسکندریه و آسوان ، اراتستن از ریاضیات استفاده کرد ، بنا به محاسبات او هر درجه حدود 71 مایل طول داشت . از آنجا که مردم اسکندریه نظریه ارسطو را پذیرفته بودند که زمین کروی است ، بنابراین قاعدتا این سیاره گرد 360 درجه داشت . بدین ترتیب برای اراتستن کار ساده ای بود که نتیجه بگیرد محیط کره زمین باید 25560 مایل یعنی 360 * 71 درجه باشد . این ارقام به ارقام شناخته شده امروزی بسیار نزدیک هستند : 24902 محیط استوا و حدود 69 مایل برای هر عرض جغرافیایی .

ولی محاسبات اراتستن از طرف عموم پذیرفته نشد ، بیش تر به خاطر آن که سایر جغرافیدانان از محاسبات وی در زمینه طول یک مایل و نیز فاصله بین اسکندریه و آسوان ایراد گرفتند . دیری نپایید که یونانی دیگری به نام پوسیدونیوس با محاسبات خود به این نتیجه رسید که محیط کره زمین هجده هزار مایل است ، و بسیاری از جغرافیدانان پس از وی ، از جمله بطلمیوس بزرگ ، ارقام وی را پذیرفتند .

ارسطو ، رسالاتی در مورد نجوم داشته است ، مدل او از کائنات بر پایه مدل اقلیدس ( یکی از شاگردان افلاطون ) بود ، اما به جای 27 کره ، 56 کره داشت که در مرکز همه شان زمین ثابت و بی حرکت قرار داشت ، این یعنی اینکه همه کره ها می بایست در طول روز از شرق به غرب می چرخیدند البته با سرعت های متفاوت نسبت به هم . این مدل تا 2000 سال دوام داشت. بطلمیوس، زمین را در مرکز جهان قرار داده بود ، کلیسای مسیحیت به سرعت مدل او را از جهان همچون حقیقت الهی پذیرفت ، این نشانه ای از ساده لوحی کلیسا بود و منجر شد که کلیسا بعدها تصمیمات شرم آوری از جمله محکومیت گالیله را اتخاذ کند .

بطلمیوس دانشمندی یونانی – مصری بود که در قرن دوم میلادی می زیست . او در دو زمینه کار کرده بود : اول : ستاره شناسی که در خلال نظریه اش منظومه شمسی را بدینسان تشریح می کند : زمین در مرکز منظومه شمسی قرار دارد ، ، عطارد ، زهره ، مریخ ، مشتری ، زحل و خورشید و ماه گرداگرد آن می چرخند . دوم : جغرافیا که در خلال ان کوشید طول و عرض جغرافیایی هر نقطه شناخته شده در جهان را تعیین کند .

چنان که دور از ذهن نیست بسیاری از محاسبات بطلمیوس فوق العاده خطا از آب در آمدند ، هم برای آن که این محاسبات بر اساس حدس و گمان و افسانه های مسافران استوار شده بود و هم برای آنکه محاسباتش اندیشه خطایی را مد نظر داشت که آثار وی بیش از هزار سال تاثیر فوق العاده ای بر ذهن همگان داشت . هنگامی که کریستف کلمب سفر اولش را آغاز کرد برنامه اش را بر پایه جغرافیای بطلمیوس تنظیم کرده بود .

Write By : Meraj Marjani

The Age of Exploration

Author: Sarah Flowers

Translate : Farid Javaher Kalam

 

 *لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید *

 

 

علائمی برای خدایان

در اثر تحرکات اخیری که کشورهای همسایه انجام داده اند ، خوشبختانه موفق نشده‌اند که نام خلیج فارس را به نام   نا مانوس خلیج ع ر بی‌ تغییر دهند ، ولی‌ هماکنون با ادای جزایر ۳ گانه قصد دارند که با دست اندازی در منابع تاریخی‌ ایران ضربه شدیدی به این مرزوبوم وارد سازند لذا وب   "عجایب باستانشناسی " در این مورد به تمامی‌ هموطنان و ایرانیان  تمام نقاط جهان هشدار میدهد که هوشیار بوده و از تمامیت ارزی ایران    حمایت کنند.

معراج مرجانی

marjani.meraj@gmail.com





علائمی برای خدایان

 زمانیکه برادران رایت در سال 1903 هواپیمای دو باله کوچک خود را بر فراز شنهای کیتی هاک ( شمال کالیفرنیا ) به پرواز در اوردند ، انها نه تنها دریچه اسمانها بلکه زمین را به روی مردم گشودند.
 نخستین هوانوردان لذت زیادی از پرواز می بردند ، پرواز ، دنیای اشنای انها را دگرگون کرده بود و و به ان شکل و حالت اسرارامیزی داده بود . از انجا که هوانوردی در دهه های 1920 و 1930 پیشرفت قابل توجهی کرد ، خلبانانی که در خطوط هوایی پرو ، جنوب غربی امریکا یا بر فراز تپه های انگلستان پرواز می کردند ، چیزهای شگفت انگیزی می دیدند . کارهای هنری غول پیکر ، اشکال هندسی بزرگ ، انسانهای با چشمان به مانند جغد ، اسب هایی که چهار نعل می تاختند در مناظر ناشناخته با سر زندگی تعجب اور . بعضی از انها به نظر می رسد عاجزانه به اسمان خیره شده اند ، گویی در جستجوی چشمان خدایان هستند .


تصویر یک فضا نورد


شمعدان


 در انها اسراری نهفته است . ما هرگز نمی دانیم که به چه علت و برای چه کسانی ساکنان جزیره نازکا یا تپه های بریتانیا اینگونه طرح های زمینی را ترسیم می کردند . اما از طریق جادوی مدرن یعنی عکسبرداری هوایی می توانیم ، این تصاویر را ببینیم ، شاید منظور انها هم همین بوده که این تصاویر از وا دید شوند . مارلین بریجز عکاس امریکایی استاد این هنر است . او که مجذوب عکسبرداری از خطوط نازکا در پرو در اواخر دهه 1970 شده بود ، تصمیم گرفت که به عکسبرداری هوایی از مشهور ترین طرح های زمینی دنیا ادامه دهد . روشهای عکس برداری او بسیار دلهره اور بود . او بعضی وقتها انقدر نزدیک به زمین پرواز می کرد که یکی از دوستانش او را جادو گر مسافت 200 پایی نامید . او بالهای هواپیما را در زاویه 50 درجه قرار می داد تا بهترین چشم انداز برای عکس گرفتن بدست اید . سرعت هواپیمایش انقدر اهسته بود که گاهی اوقات خطر سقوط ان می رفت . بریجز ترجیح می داد در نور صبحگاه یا اواخر بعد از ظهر کار کند که سایه های تصاویر دراماتیک و بلند دیده شود . او برای این کار از فیلم سیاه و سفید استفاده می کرد تا اشکال متضادی از طبیعت و هنر بدست اورد .


 Write By : meraj marjani برگرفته از کتاب مکانهای اسرار امیز


*لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید *

اکتشافات جغرافیایی-۳

با سلام به تمامی‌ دوستان و همراهان ، امروز قسمت سوم ( آخر ) از سفرهای اکتشافی کاپیتان کوک را برای شما میگذارم ، کاپیتان کوک یکی‌ از بزرگترین مکتشفین بریتانیا‌ای است که تا مرز قاره جنوبگان پیشروی کرد و نام خود را در تاریخ مکتشفین به یادگار نهاد ، دوستان عزیز اگر مطلبی یا مقاله‌ای در مورد باستانشناسی و یا جغرافیا دارند میتوانند به ایمیل من ارسال کنند تا با نام خودشان در وب قرار دهم . در ضمن تمامی‌ نظرات در وب پاسخ داده میشود . 

 

marjani.meraj@gmail.com

 

 

 

 

 

 

 

 اکتشافات جغرافیایی-۳ 

 

 

در دوازدھم ژوئیه ١٧٧۶ کوک برای بار سوم راھی دریا شد . این بار یکی از ملوانان کارکشته بندرگاه ویتنی کوک را ھمراھی می کرد و علاوه برای کشتی رزولوشن کشتی ٢٩۵ تنی دیسکاوری ( کشف ) نیز به فرماندھی چارلز کلرک به کاروان پیوست . وی که ستوان یکم نیروی دریایی بود در اکتشافات پیشین شرکت داشت و از تجربه کافی برخوردار بود . در میان خدمه کشتی دیسکاوری جوان ١٩ ساله ای وجود داشت که " جورج ونکوور نام داشت . ناوگان کوک نخست بسوی سرزمینھای باختری آمریکای شمالی ، رھسپار گردید . با وجودی که آن سال انگلستان و کشورھای متحده آمریکا با ھم در جنگ بودند ، نیروی آمریکا به دلیل اھمیت علمی اکتشافات جغرافیایی مزاحمتی برای ناوگان کوک فراھم نیاورد و آنان را در عملیات و تحقیقات علمی آزاد گذارد . از آنجائیکه که طولانی شدن سفر کشتیھا را به مرور فرسوده ساخته بود ، یک بار در ٢۶ ژانویه ١٧٧٧ در خلیج ادونچر و بار دوم در دوازدھم فوریه در تنگه کوئین شارلوت لنگر انداختند و به تعمیر کشتیھا پرداختند . 

 در پایان آوریل به جزایر فرندلی رسیدند و سه ماه عاری از کار و حادثه را در آن جا پشت سر گذاردند و خود را با مسابقات بوکس و رقص سرگرم کردند و در ١١ اوت در جزیره تاھیتی پا بر خشکی گذاردند . به دستور کوک گله ھای گوسفند و بز و خوک بین بومیان تقسیم گردید و به آنان تربیت اسب و سوارکاری آموزش داده شد و علیرغم میل خود در مراسم قربانی یکی از مردان بومی شرکت کرد .  

 

 

 

در یکی از دیدارھای کوک از جزیره تائیتی ، از وی دعوت می شود تا در مراسم قربانی یکی از مردان جزیره شرکت کند . این نقاشی که به وسیله جان ویبر تھیه شده ، کوک را که در گوشه ای ایستاده نشان می دھد . در جلوی او دو پسر بچه خوکی را پوست کنده و روی آتشکباب می کنند . در گوشه دیگر دو نفر دیگر به طبلھای بلندی که در جلویشان قرار دارد می کوبند و در برابر کاھنانی که به زمین نشسته اند ، مرد قربانی در حالی که به چوبه مرگ بسته شده ، دیده می شود . در وسط گورکن ھا مشغول کندن قبر ھستند و در پشت آنھا جمجمه انسانھایی که قبلا قربانی شده اند به چشم می خورد . کوک ھر جا که می رفت از او دعوت می شد در مراسم محلی شرکت جوید . شرح بسیاری از این مراسمھا در سفرنامه وی دیده می شود و برخی از آنان به وسیله ھنرمندان نقاشی شده در این تابلو مراسم رقص بومیان را نشان می دھد . گروه اکتشافی پس از ۵ ھفته که طی انھا کشتیھا تعمیر شدند به راه افتاد . 

 در سپیده دم ھجدھم ژانویه دو جزیره نسبتا بزرگ در افق نمایان شد که تا ان زمان پای ھیچ اروپائی به آن نرسیده بود . کوک جزایر مزبور را " سندویچ " نامید که بعدھا به مجمع الجزایر " ھاوایی " شھرت پیدا کرد . نخست در یکی از جزایر مزبور که " کئوآی " نام داشت به شناسایی پرداختند و از شباھت بومیان آن با تاھیتیان و ھمانندی زبان آنان سخت در شگفت شدند و راز ارتباط آنان از میان پھنایی این چنین عظیم ،معمایی پیشرویشان مطرح کرد که تا به امروز ھمچنان حل نشده باقی مانده است .  

کوک و یارانش روز بعد در محل مناسبی لنگر انداختند و با صدھا بومی که در مقابلشان پیشانی بر خاک نھاده بودند ، روبه رو شدند و ھمانند خدا مورد پرستش قرار گرفتند . بومیان جزیره مردمی مھربان ، فعال ، کاردان ، شناگر و دریانورد بودند و تمام میوه ھای منطقه پلی نزی را می شناختند و از سبزیجات به خوبی استفاده می کردند و خوک و ماکیان پرورش می دادند . خانه آنان با مصالح مقاوم ساخته شده بود و از حصیر به عنوان کفپوش استفاده می کردند . بومیان ھاوایی رویھمرفته زیبا بودند و خود را با خالکوبی می آراستند و از شکم به بالا برھنه بودند . زنانشان زیبا بودند و در مقایسه با زنان تاھیتی نسبت به بیگانگان محجوب تر و متواضع تر بودند . مرد و زن حلقه ھایی از گل و یا پر پرندگان به دور گردن و گیسوان خود می آویختند و از صدفھای دریایی ، دستبند و گردنبندھای زیبا می ساختند و در فن قایقرانی و دریا نوردی از مھارت کافی برخوردار بودند . سلاح آنان نیزه و خنجر و فلاخن تشکیل می داد و از فراز سکوئی سنگی به نیایش خدا می ایستادند . بعد از سفرھای متعدد دیگری به پیشنھاد و توافق ھمگان دوباره به جزایر ھاوایی بازگشتند . کوک و گروھی از یارانشقدم بر خاک ھاوایی نھادند . برای چند ھفته ھمه چیز به خوبی و خوشی گذشت ، اما اوضاع به تدریج عوض می شد و کوک را به فکر فرو می برد . ناچار در ۴ فوریه جزیره را ترک کردند و یک ھفته بعد دوباره به ھاوایی برگشتند تا دکل کشتی فرماندھی را که بر اثر طوفان آسیب دیده بود ، تعمیر کنند . این بار با خوش آمد نه چندان گرم سلطان و بومیان روبه رو شدند . ھمان طوری که کوک پیش بینی کرده بود ، روابط به دلایل نامعلومی روز به روز تیره تر می شد و رو به سردی می گرایید . ... 

 

 

 

 

 در سیزدھم فوریه به کشتی دستبرد زده شد و بامداد روز بعد کوک به ھمراه ده تن ملوان به ساحل رفت و در حال عصبانیت به قدم زدن و مشورت پرداخت ، بر آن شده که سلطان را گروگان گرفته و به کشتی ببرند سلطان در آغاز اعتراضی نکرد ولی یارانش رای او را زدند و به مقاومت در برابر کوک تشویقش نمودند . در این موقع گروه کثیری از بومیان حمله کنان به لنگر گاه نزدیک شدند ، نخست زدو خورد مختصری در گرفت و کدخدای جزیره بر اثر تیراندازی کشته شد ، بومیان خشمگین شروع به پرتاب سنگ کردند ، یاران کوک دست به اسلحه بردند و با سرنیزه به آنان حمله کردند . جنگ شدت گرفت و ناویان به دستور کوک به سوی بومیان آتش گشودند و عده ای از آنان راکشتند ، بومیان ھجوم آوردند و چھار تن از ناویان کوک را به قتل رساندند و عده ای را زخمی کردند ، توپخانه کشتی با مشاھده این وضعیت شروع به غریدن کرد و بومیان را به طور موقت عقب راند . کوک به قصد آتش بس رو به کشتیھا ، پشت به بومیان کرد ، ناگھان تعادل خود را از دست داد و به زمین در غلطید . یکی از بومیان از موقعیت استفاده کرد و با چماق ضربه ای به گردن کوک وارد کرد و به دنبال ان بومیان با خنجر و نیزه به او حمله ور شدند . ملوانانی که جان سالم به در برده بودند به قایقھا پناه بردند و کوک که تنھا مانده بود به دھکده بومیان برده شد . چند روز بعد چارلز کلرک که در غیاب کوک فرماندھی را بر عھده گرفته بود خبر ناخوشایندی را دریافت داشت و معلوم شد که "کوک " به سرنوشت " ماژلان " دچار شده است . کلرک برای بازگشت به انگلستان نومیدانه در دریا به این سو آن سو می رفت و تلاش می کرد تا شاید گذرگاه شمال باختری را پیدا کند ، سرگردانی ملوانان را به شدت تحت شرایط روحی بد قرار داده بود ، ناگزیر دو تن از یاران کوک به نامھای گور و جیمز کینگ به این وضع پایان دادند و ھدایت کشتیھا را بر عھده گرفتند و سرانجام در ۴ اوت ١٧٨٠ در حالی که ھفت از ناویان به وسیله بیماری ، سه نفر بر اثر تصادم و ۵ نفر از جمله کوک در پی زد و خورد با بومیان ھاوایی کشته شدند به انگلستان بازگشتند . 

 

"پایان"

 

Write by : Meraj Marjani  " برگرفته از کتاب اکتشافات جغرافیایی (پویش های گیتاشناسی)  نوشته:جان گیلبرت" 

 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید



"لینکهای مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید"



اکتشافات جغرافیایی  ( اقیانوس آرام )_۱


اکتشافات جغرافیایی  ( اقیانوس آرام )_۲