عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است
عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است

پمپئی ( شهری در آتش ) _۲

با سلام خدمت شما دوستان در قسمت اول دیدیم که شهر پمپئی چگونه به زیر مذاب داغ کوه وزوو رفت امروز قسمت دوم (پایانی ) ان که درباره کاوشهای باستانشناسی در مورد شهر پمپئی است را به پایان می بریم . 

 

 

 

پمپئی ( شهری در آتش ) _۲

 

نخستین خشت بنای پمپئی در جنوب ایتالیا را قوم اوسکان نهادند . مردمانی از این قوم در حدود سالهای قرن هشتم قبل از میلاد به دامنه کوه زیبای وزوو رسیدند و در آغوش طبیعت سرسبز و خرم ان ، خانه هایی برای خود ساختند که رفته رفته به تعداد انها افزوده شد و شهرت و اعتباری یافت .

هوای همیشه بهار پمپئی و همجواری ان با دریا ، این شهر را به بندری پررونق و تفریحگاهی برای مردم دیگر نقاط جنوب ایتالیا تبدیل کرد . مردم از هر سو برای تماشای مسابقات هیجان انگیز گلادیاتورها ( این برده های قوی هیکل ) به آمفی تئاتر بزرگ شهر می آمدند تا در خیابانهای سنگفرش شده ان که ساختمانهایی مجلل یا مجسمه هایی زیبا و ستونهایی در دو طرف قرار داشت ، قدم بزنند و با خاطره ای خوش از این از این شهر پرجمعیت و اباد بازگردند .

تا روز بیست و چهارم ماه اوت سال 79 میلادی ، پمپئی چنین بود . اما این شهر زیبا و این بندر آباد و پرغوغا ، به فاصله یک شبانه روز چنان دستخوش قهر طبیعت شد که بر اثر تکانهای شدید زمین و گدازه های اتشفشانی که از دهانه قله پمپئی به آسمان بر می خاست و همچون باران مرگ بر شهر فرو می بارید ، برای همیشه ناپدید و مدفون شد . لحاف سنگینی از گل و لای اتشفشانی به وسعت کیلو مترها روی منطقه قرار گرفت ، همه چیز را در کام خود کشید و گورستانی بزرگ برای بیش از سی هزار ساکن پمپئی به و جود آورد.

آن جمعیت عظیم ، ابتدا از دود اتشفشان خفه شدند و انگاه باران خاکستر و گدازه بر پیکرها نشست و همه را در خود پیچید تا هر کس در هر شکل و حالتی که هست بماند و به خواب ابدی فرو رود .نزدیک به 17 قرن ، پمپئی همچنان شهری فراموش شده و در خواب بود . در سال 1748 میلادی ، هنگامی که " جووانی باتیستا " یک کشاورز محلی در زمین خود واقع در دامنه کوه وزوو مشغول شخم زدن بود ، احساس کرد که چیزی در زیر خاک به نوک خیش گیر کرده است . وقتی باتیستا ان چیز را به زحمت از دل خاک بیرون کشید ، با تعجب دید که یک مجسمه زیبا از سنگ مرمر است .

خبر پیدا شدن آن مجسمه در همه جا پیچید . حاکم منطقه که دانست گنجی در انجا نهفته است ، قطعه زمین را از کشاورز ساده دل خریداری کرد و به این ترتیب ، صاحب یک موزه زیرزمینی شد ، موزه ای به وسعت یک شهر بزرگ در زیر لایه ضخیمی از خاک که دست یافتن به همه آثار با ارزش ان به به این سادگیها تصور می رفت ، نبود.

هر گوشه از زمین را که می کندند ، چیزی بیرون می امد . مجسمه های ریز و درشت ، وسایل زندگی ، ستونهایی از سنگ ، درهای شکسته و... شگفت انکه همه سوخته و سیاه شده و زنگار گرفته بودند .!

در سالهای آخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزده میلادی ، چندین حفاری وسیع ، اما نا منظم در منطقه انجام گرفت . پس از آن معلوم شد که این منطقه همان جایی است که روزگاری محل شهر باستانی و پر رونق پمپئی بوده است .

از ماه ماری 1748 تا پایان سال میلادی 1763 ، کاوش بسیار گسترده ای به مدت 15 سال صورت پذیرفت که با برداشته شدن لایه لایه خاک و خاکستر از روی منطقه ای بزرگ ، به مرور دیوارها ، ستونها ، خانه ها و ... و سرانجام سنگفرش خیابانهای پمپئی نمایان شد . اما اشیای قیمتی و جواهر و زر و زیور چندانی به دست نیامد . معلوم بود که مردم پمپئی جواهرات خود را هنگام فرار از زلزله و اتشفشان با خود برداشته اند .

 

  

 

خیابانهای پمپئی سنگفرش بود

 

نزدیک به یک قرن دیگر سپری شد . در سال 1860 ، یک استاد باستانشناسی به نام " جوزپه فیورلی " سرپرستی یک گروه دیگر از کاوشگران را عهده دار شد و هدف را بر این نهاد که شهر باستانی پمپئی را تا اندازه ای که ممکن است بازسازی کند و هر انچه که از ان اتشفشان ویران کننده بر جای مانده است ، از دل خاک و از میان گدازه های اتشفشانی بیرون بیاورد .

شگفت انکه خاکستر اتشفشان چنان غافلگیرانه بر یکر مردم شهر نشسته و انها را خشک کرده بود که حتی پس از سپری شدن قرنها از ان واقعه ، همه چیز شکل و حالت اولیه خود را حفظ کرده بود .

در مرحله ای از کاوشها ، جسد یک سگ با تسمه ای محکم شده به قلاده ای در گردن به دست امد . این کشف ، حیرت همگان را برانگیخت ، زیرا سگ از جمله حیواناتی است که به کمک هوش و غریزه خود ، پیش از وقوع بلایای طبیعی نسبت به ان اگاه می شود و چون حیوانی است تیز پا بسرعت از مهلکه می گریزد . اما ، چرا سگی در کمال سلامت و به صورت چمباتمه ، چندان بر جای می ماند که جان خود را در بارانی از خاکستر اتشفشانی از دست دهد ؟

 

  

 

پیکر خشک شده نوجوان و سگ با وفای او قرنها بعد به دست باستانشناسان افتاد

 

بزودی پاسخ این پرسش روشن شد . کمی ان طرف تر ، پیکر پسر بچه ای یافت شد که هر دو پایش در زیر ستون فرو ریخته ای گیر کرده و با استخوانهای شکسته پا در همان حالت خشک شده بود . او یک تسمه سگ باوفایش را به دست داشت .

در سال 1951 ، یعنی چند سال پس از جنگ جهانی دوم ، با تلاشهای بیشتر و کاوش نهایی پمپئی ، چهره این شهر تاریخی بازتر شد و یکی از شگفت انگیز ترین و در عین حال طولانی ترین عملیات باستانشناسی به نتیجه و پایان رسید . 

 

  

 نقشه شهر پمپئی در ایتالیا

 

  

  

شهر پمپئی در محاصره جهانگردان

 

امروزه ، شهر پمپئی خالی از سکنه و ویران ، میعادگاه جهانگردانی است که با حیرت هرچه تمامتر در خیابانها و گذرگاه های سنگفرش شده ان پرسه می زنند و محو تماشای ستونهای عظیم ، ساختمانهای شکوهمند ، مجسمه های زیبا و دیگر آثار به جای مانده از مردمی می شوند که چندین هزار سال پیش در ان زندگی می کردند ، بی انکه تصوری از عاقبت شوم و عبرت انگیز خود داشته باشند .

آیا اتشفشان خاموش وزوو بار دیگرفعال خواهد شد و به خشم خواهد امد تا همین پیکر نیمه جان را هم برای همیشه نیست و نابود کند ؟ 

پایان

Write by:  meraj marjani

برگرفته از کتاب کاوش در گذشته تالیف هوشنگ فتحی

نظر فراموش نشود ... 

 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید


"لینک‌های مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید "

 

پمپئی ( شهری در آتش )_۱ 


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 06:56 ب.ظ

عععععععععععععععععااااااااااااااااااااااااااللللللللللللللللللللیییییییییییییییی

با تشکر از شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد