عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است
عجایب باستانشناسی

عجایب باستانشناسی

مدجای کلمه ایست عبری که به سربازان ومحافظان فرعون اطلاق می شده .این وبلاگ برای کمک به ارتقای فرهنگ و تاریخ جهان نگاشته شده است

اتلانتیس ـ۲

امروز دومین قسمت (قسمت پایانی) تمدن اتلانتیس را به پایان می برم  "به گفته باستان شناسان تمدن اتلانتیس مبدا تمدن بشری بوده و تمامی تمدنهای دنیا از جمله تمدن مصر و یونان وببن النهرین و... از بازماندگان این تمدن به یادگار مانده است"

اتلانتیس(بهشت گمشده)_قسمت پایانی

 

 

 

 اتلانتیس ـ۲

 

یونانیهای دوره باستان بر این باور بودند که انتهای دنیا صخره عظیمی است در جایی که "ستون هرکول" قرار دارد ! و این ستون همان تخته سنگهای بس بزرگی است که در دو سوی تنگه ای بین دریای مدیترانه و اقیانوس اطلس (تنگه جبل الطارق) واقع است .

دریا نوردان کشورهای حوزه مدیترانه هرگز جرات نمی کردند از این تنگه بگذرند و خود را به دریا های ازاد و اقیانوسها برسانند ; اما گاه پیش می امد که کشتیهای کوچک به دست امواج خروشان به اقیانوس اطلس کشیده می شدند و از دهانه تنگه می گذشتند . در این صورت دریانوردهایی که می توانستند خود را نجات دهند و دوباره به وطن بازگردند  حکایتهای  شگفت اوری از سرزمینهای سرشار از نعمت و اسایش در ان سوی ستون هرکول تعریف می کردند که بیشتر به افسانه پردازی شباهت داشت تا واقعیت ! ولی افلاطون با جمع اوری اطلاعات و مشاهدات دریانوردها اعتقاد یافته بود که در ان سوی تمدن حوزه مدیترانه تمدن دیگری در جزیره ای میان ابهای خروشان اقیانوس وجود دارد که همان اتلانتیس است .

 

 

 

به گمان دانشمندان انچه افلاطون نشانی داده می تواند تمدنی باشد متعلق به دوران پارینه سنگی واقع در منطقه ای که در ان یخ بندان وجود نداشته است .

جست و جوی دانشمندان و کنجکاوی انها برای دستیابی به سرچشمه تاریخی اتلانتیس تا امروز ادامه داشته است . انسان با تکیه بر علم واطلاعات خود می خواهد سرانجام در یابد که " اتلانتیس مدفون شده " به طور دقیق در چه نقطه ای قرار داشته و کجا می تواند بوده با شد . ایا اتلانتیس قاره ایست تقسیم شده ؟ ایا اقلیمی است غروب کرده در مثلث برمودا ؟

با توجه به نشانه هایی که افلا طون در رساله های خود به دست داده است چنین گمان می کنند که جزایر " آ زور" باید از بقایای قاره گمشده اتلانتیس باشد . این جزایر همچون حلقه ای به همدیگر در اقیانوس اطلس قرار دارند و بر اساس شواهد و مدارک موجود در حدود 2200 سال پیش از میلاد با شراره های بر کشیده از قله یک اتشفشان سهمگین و زلزله پس از ان تکه چاره شده اند .

اوتوهنریخ موک که مهندس اتریشی بود و علاقه وافری به تاریخ و جغرافیا داشت کتابی تحت عنوان " راز اتلانتیس" نوشت که شهرتی جهانی یافت و بار دیگر اتلانتیس را بر سر زبانها انداخت . انتشار این کتاب در سال 1976 بود و به اعتقاد نویسنده ان جزیره اتلانتیس نه فقط وجود داشته و دستخوش یک بلای سهمگین طبیعی شده بلکه بازماندگان فاجعه اتلانتیس به سواحل امریکای جنوبی و شمالی و افریقا و اروپا افتاده و به هر سرزمینی که رسیده اند دانش خود را از شهر سازی و معماری به کار بسته اند تا بناهای عظیم و معبد های با شکوه و قصر های بزرگ مانند انچه که خود در اتلانتیس داشتند بسازند .

بناهایی همچون اهرام مصر و معبدهای مایا وازتک و...

بر اساس فرضیه هایی که موک ارایه می دهد بسیاری از تمدنهای دوره باستان از دسته دوم بوده و همگی زاییده یک تمدن مادر به نام اتلانتیس هستند ! زیرا این غیر ممکن است که به طور تصادفی تمدنهای مشابهی در دورترین نقاط گیتی به وجود اید و بخصوص معبد هایی به شکل هرم در هزاران کیلو متر دور از هم ( بین النهرین و حاشیه رود نیل و سواحل قاره امریکا و...) ساخته شود . موک حتی معتقد بود که بازی " پلوتا " که در میان اهالی باسک (اسپانیا) رواج دارد همان بازی رایج در تمدنهای مایا و آزتک است و ریشه در فرهنگ سرخپوستان امریکای جنوبی دارد .

 

 

 

به گفته موک : زلزله و طوفان هولناکی که 12 هزار سال قبل از میلاد در اقیانوس اطلس روی داد نه تنها تمدن درخشان اتلانتیس را از میان برد بلکه دامنه امواج خروشان ان همه خشکیهای زمین را در بر گرفت و چنان کرد که در کتابهای اسمانی " توفان بزرگ " نام گرفت و 4000 سال از ان طوفان سپری شد تا یک بار دیگر تمدنهای انسانی در اینجا وانجای جهان جوانه بزنند .

فرضیه های موک را دانشمندان علم زمین شناسی چنین توجیه می کنند که زلزله های شدیدی که در کف اقیانوسها رخ می دهد می توانند چنان لرزش و هیجان شدیدی در ابهای اقیانوس به وجود اورند که موجهای بسیار عظیم به پا شود و همه چیز را در ساحل به کام خود بکشد . در تابستان سال 1920 زلزله ای در منطقه شمال فرانسه (نرماندی) رخ داد که گرچه بیش از چند ثانیه طول نکشید اما تکانهای ان به اقیانوس اطلس و جزایر آزور (Azor) کشیده شد و شهر ساحلی تاپال را ویران کرد . بنابراین طوفانهای عظیم دریایی همچنان که شهرها و تمدنها را به کام خود می کشند می توانند انچه را که بلعیده اند بار دیگر از کف اقیانوس ها بالا بیاورند و در ان صورت است که ما شاهد پیدا شدن ستو نهای عظیم سنگی و دروازهای بزرگ و گنجها و... خواهیم بود .

ایا ممکن است روزی اتلانتیس دوباره از زیر اب خارج شود و بر اثر انقلابهای دریایی بقایای تمدن درخشان اتلانتیس بر روی ان بیاید تا بتوانیم شهرها و معبدها و قصرها را مشاهده کنیم؟

افسانه اتلانتیس شاید روزی با کشف بنای تاریخی به زمان ما پیوند بخورد و رویای دیر پای انسان سرانجام به واقعیت برسد . شاید هم اتلانتیس ارمانشهری است ساخته وپرداخته خیال .

به هر روی اگر اتلانتیس اگر بهشت گمشده است یا جهنم مدفون شده در اعماق اقیانوسها تا به امروز فکر ادمی را به خود مشغول داشته و فرهنگ ومشخصات ان سینه به سینه پیش امده و هنوز وهمچنان با انسان سخن می گوید   

 

  Write by : meraj marjani   "برگرفته از کتاب کاوش در گذشته نوشته هوشنگ فتحی" 

  

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید 


"لینکهای مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید"


  آتلانتیس ( بهشت گمشده )

اتلانتیس (بهشت گمشده)

با سلام امروز برای تنوع هم شده یک مطلب می ذارم داخل وب درباره تمدن گمشده اتلانتیس امیدوارم مورد استفادتون قرار بگیره در ضمن نظر فراموش نشه و اگه خواستید نظرتون رو در وبلاگ نذارین  به این ادرس میل کنید marjani.meraj@gmail.com    

 

 

اتلانتیس (بهشت گمشده) 

حدود 350 سال قبل از میلاد ' افلاطون در رساله ای به نام تیمائوس (Timaeus) چنین نوشت : " 12 هزار سال پیش از این جزیرهای بوده است بزرگ با تمدنی ستایش انگیز موسوم به آتلانتیس که..." به این ترتیب نام قاره آتلانتیس برای نخستین بار بر قلم افلاطون جاری شد و به زودی بر سر زبانها افتاد .

این فیلسوف بزرگ یونانی انگاه در رساله دیگری به نام کور تیاس (Critias) شرح بیشتری از قاره اتلانتیس و تمدن ان نوشت " اتلانتها افزون بر 20 میلیون نفر بودند که در جزیره ای خوش اب وهوا به وسعت 154 هزار مایل مربع زندگی می کردند در جنگلهای انبوه اتلانتیس انواع جانوران بزرگ وکوچک می زیستند و شهرهای اباد ان با ساختمانهای عظیم با شکل هرم درخشش نور بود و مرمر ..."

 

 

 

طبق گزارش افلاطون "... بر این سرزمین اطلس حکومت می راند که مردم او را ستون اسمان می دانستند و در مرکز جزیره در بزرگداشت اطلس معبدی با شکوه ساخته بودند که دیوارهای عظیم داشت و درهای ان تزیین یافته بود از سنگها و فلزات قیمتی در زیر تابش نور خورشید همچون الماس می درخشید ."

افلاطون ادامه می دهد :" مقدس ترین حیوان در نزد مردمان اتلانتیس گاو نر بود که مظهر قدرت بی شمار می رفت و به عنوان برترین هدیه به پیشگاه اطلس با مراسمی شکوهمند در برابر معبد بزرگ قربانی می شد تا فوران خون سنگهای مرمر را رنگ امیزی کند ."

 

 

به نوشته افلاطون :" در قاره اتلانتیس شهرها به شکلی هندسی و زیبا ساخته شده بودند و کانال های اب که همچون رگها در بدن به هر سو امتداد داشتند مزرعه ها و باغها را سیراب می کردند . اساس فرهنگ و تمدن این مردمان سعادتمند همانا برادری و صفات عالی انسانی بود. اما چون قدرت ایشان روز افزون شد به تدریج شروع به دست درازی به دیگر سرزمینها کردند افلاطون میگوید :روح احساس و کمک در انها دیگر از بین رفته بود انها اعتقاد و ایمان خود را از دست داده بودند انها با سپاهیانی بی شمار  قصد فتح اتن و سرزمین های شرق را داشتند .

اما زئوس طوفانی بر انها نازل کرد . مجازاتی که به هیچ وجه قابل تصور نبود . افلاطون در این باره نوشت "طوفان سبب زمین لرزه و سیل های بزرگی شد که به مدت یک شبانه روز به شدت ادامه داشت وقتی دریا جزیره آتلانتیس را به زیر خود فرو برد و ناپدید گشت " افلا طون تردید داشت که هرگز نشانهای از این سرزمین گمشده به دست اید .

او نوشت " اقیانوس در ان نقطه به مکانی غیر قابل عبور و جستجو تبدیل شده است".

به این ترتیب و به روایت افلاطون تمدن اتلانتیس در اغاز شکوفایی نابود می شود و سه نیروی سهمگین طبیعت یعنی : اتشفشان و زلزله و طوفان با چنان شدت و خشونتی بر پیکر اتلانتیس می تازد که تصور ان نیز لرزه بر پیکر ادمی می اندازد .این واقعه در سال 3500قبل  از میلاد روی می دهد . جزیره اتلانتیس به لرزه در می اید ; زمین از هر سو شکاف بر می دارد و تکه تکه می شود . از قله های کوه اتش فوران می کند و تکه های مذاب همچون باران مرگ بنا ها را هدف قرار می دهد . سپس خاکستری داغ همه فضا را تیره و تار می کند و بر سراسر جزیره فرو می بارد تا ... سرانجام چنان کند که آتلانتیس در زیر پردهای سنگین مدفون شود وبه افسانه ها بپیوند د .

چون افلاطون در گذشت ; اتلانتیس هم از یاد ها رفت و دیگر کسی سراغ ان جزیره اسرارامیز را نگرفت جز انکه نا مش برای دریای اتلانتیک (واقع در میان سه قاره افریقا اروپا وامریکا ) باقی ماند .اما جست و جو گران و دوستداران تاریخ و گذشته زمین با مطاله رساله های افلا طون در اندیشه جزیره ای فرو می رفتند که در ان مردمی لایق و هوشمند زندگی می کردند و همواره پرسش این بود که اتلانتیس در چه نقطه ا ی قرار داشته و علت واقعی نابودی ان چه بوده است ؟ ایا چنین تمدنی واقعیت داشته یا افلاطون از رویا های خود سخن گفته است؟ این تردیدها از انجا قوت می گرفت که اتلانتیس در زبان مصریان باستان به معنی " جزیره بی نام " است و یونانیان باستان نیز علاقه وافری به سرزمینهای اساطیری و داستانهای مربوط به اسطوره ها والهه ها داشته اند . بنابراین رساله افلاطون می بایستی درباره یک ارمانشهر در جزیره ا ی  موهوم میان دریای اساطیری باشد .

یک فرض دیگر این بود که افلاطون از تمدنی سخن به میان اورده که نشانه ها و چگونگی ان را از زبان دریا نوردان شنیده و خودش چیزهای زیادی به ان افزوده است . 

 (قسمت اول) ادامه دارد...

 

Write by:meraj marjani  برگرفته ازکتاب کاوش در گذشته نوشته : هوشنگ فتحی

 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید



"لینکهای مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید" 


پترا_۲

پترا _ دنیایی در دل کویر _ امروز دومین قسمت (اخرین قسمت ) پترا را به پایان می برم در ضمن به قسمت ادامه مطلب حتما توجه نمایید

  

 

پترا_۲ 

 به شهادت تاریخ * " پترا " پایتخت حکومتی مقتدر بود که با جسارت هر چه تمامتر * اجازه عبور از ان دره سنگی عمیق را به متجاوزین نمی داد و به خصوص در برابر قدرت امپراتوری رم باستان ایستادگی می کرد .

از قرن چهارم تا قرن دوم پیش از میلاد به مدت 200 سال * پترا پایتخت  پادشاهی " نبطی ها " بود . در این دوران پترا به اوج شکو فا یی  و تمدن خود رسید .

تاریخ نویسان درباره  نبطی ها می نویسند که این قوم به احتمال زیاد از عربستان جنوبی برخاسته و به مرور زمان راه به خاور میانه برده بود . اینان جمعیتی نزدیک به 10 هزار نفر را تشکیل می دادند که به صورت بادیه نشینی در صحرای " ارا باح " پراکنده بودند .

 

 

 

" نبطی ها" صحرا را وطن خود می نامیدند و با شجاعت بسیار از ازادی وامنیت ان پاسداری می کردند . به همین جهت بازرگانان علاقمند بودند که کاروان خود را از این صحرای امن عبور دهند و از چشمه موسی که دیگر " عین موسی " نامیده می شد اب بنوشند و از ان بازدید کنند .

رفته رفته پترا راه تجاری و بازرگانی بسیار با اهمیتی شد که سوریه را به دریای سرخ و هندوستان را به خلیج فارس و مدیترانه مربوط می کرد . این موقعیت به حکمرانان پترا امکان داد تا پایتخت خود را تبدیل به مرکز مهم داد وستد  ادویه و عاج هندی * بخور عربی * ابریشم چینی * طلای مصری  و فلفل فینیقی کنند.

به این ترتیب نبطی های چادر نشین و صحرا گرد تبدیل به شهرنشینا نی شدند که در قصر هایی ساخته شده در دل تخته سنگها و صخره های عظیم زندگی می کردند و پایتخت انها , پترا ,از زیبا ترین و تماشایی ترین شهرهای دنیای باستان بود .

شکوه خیره کننده پترا و اوازه ثروت ان * سرانجام امپراتوری رم را به طمع تصرف ان انداخت و در سال 106 بعد از میلاد * " ترابا نوس " امپراطور رم یکی از سرداران خود را با لشکری عظیم روانه وادی موسی کرد . با پیروزی رومیان * پترا جزئی از امپراطوری رم شد و یک دوره دیگر از عظمت را طی کرد . این شهر به تدریج رومی شد و اندک اندک خصوصیات فرهنگ نبطی از ان رخت بربست .

در قرن سوم میلادی * با توسعه دیگر راه های تجاری و به وجود امدن مسیر های جدید برای کاروانها که از پترا نمی گذشتند ضربه ای مرگبار بر اقتصاد پترا وارد امد و این شهر به سوی زوال تدریجی رفت .

در سال 636 میلادی * پس از نبرد معروف " رودخانه یرموک " که بین مسلمانان و مسیحیان در گرفت * کنترل پترا به دست مسلمانان افتاد اما از انجا که پترا بر سر راه زیارتی مکه قرار نداشت * باز هم به بوته فراموشی سپرده شد .

با شروع جنگهای صلیبی * پترای نیمه ویران به وسیله نیروهای مسیحی اشغال شد . بقایای سه قلعه ای که مسیحیان در چترا ساختند * هنوز هم مشاهده می شود .

در قرن سیزدهم ( سال 1276) بار دیگر پترا را مسلمانان فتح کردند ; ولی پترا دیگر شهری اباد و مجلل نبود . بلکه ویرانه ای گمنام و فراموش شده بود که نظیر تمدنهای باستانی * تنها از ان در افسانه ها یاد می کردند .

 

johnn-ludwig-burckhardt 

 

در اوایل قرن نوزدهم میلادی ( سال 1812) * یک مسافر سویسی به نام " لودویک بورکهارت " در حالی که با نام مستعار " شیخ ابراهیم " عازم مکه بود تا بتواند شهر مقدس مسلمانان را مشا هده کند نظرش به " شهر سنگی پترا " جلب شد . او در بازگشت از جهانگردی خود نوشت " در میان صحرایی بی حفاظ که هیچ مسافری بدان پای نمی گذارد * در اعماق وادی موسی * یکی از شگفت انگیز ترین اثار هنری باستان با خصوصیات باور نکردنی وجود دارد که ..."

این گزارش باعث شد که مسافران دیگری نیز راه  " بورکهارت " را طی کنند .

در سال 1893 یک هنرمند نقاش به نام " دیوید رابرتز " به پترا رفت و اثاری زیبا و گویا از این شهر سنگی تهیه کرد که نام پترا بر سر زبانها انداخت .

چنین بود که پترا دوباره متولد شد و به عنوان یکی از جاذبه های توریستی خاور میانه * درهای خود را به سوی مردم جهان گشود .

 

 

 

اما پترا در خطر نابودی است . طوفاهای شن * افزایش رسوب نمک در سنگها و باران های موسمی به بناهای سنگی پترا اسیب می زنند و این یادگار برجسته بشری را پیوسته در معرض خطر نابودی قرار می دهند .

پترا در فهرست " میراث فرهنگی جهان " قرار دارد و همانطور که قبلا گفته شد جزء یکی از عجایب هفتگانه جدید قرار گرفته است و به عنوان کنجینه ای بسیار با ارزش به ثبت رسیده است . به این علت تلاش همه جانبه ای صورت می گیرد تا از نابودی نجات یابد . اما عوامل فرسایش و تاثیرات شدید انها هر تلاشی را با دشواری روبه رو می سازد .

کنترل مسافران و رفت وامد توریستها به اسانی ممکن نیست . مردمی که به تماشای پترا می ایند خود عاملی برای ویرانتر شدن پترا هستند .

در بررسیهای باستانشناسی * انواع چسب ها را که بتواند به استحکام سنگها کمک کند و در مقابل اب غیر قابل نفوذ باشند به کار گرفته اند .

جهت وزش باد و میزان قدرت تخریبی ان در منطقه پترا اندازه گیری شده است .

برای کنترل مسافران و محدود کردن عده بازدید کنند گان * تدبیرهایی از سوی وزارت جهانگردی و دانشگاه یرموک ( کشور اردن ) و سازمان اثار باستانی در ایالات متحده امریکا صورت گرفته است و... با وجود این پترا همچنان در خطر است و این پایتخت سرخ رنگ ساخته شده در دل سنگ به دست مردمی که قرنهاست به فراموشی سپرده شده اند اینک با شتاب هر چه تمامتر در حال فروپاشی است.

write by: meraj marjani )( برگرفته از کتاب کاوش در گذشته

نوشته هوشنگ فتحی) 

لطفا مطالب را بدون ذکر منبع کپی نکنید 

 

 "لینکهای مرتبط با این موضوع را ملاحظه کنید" 

 

پترا-۱